1 2 3 4 5
نكتهي دوّم، بنده هيئت مذاكرهكننده را - همين دوستاني كه اين مدّت اين زحمات را بر دوش گرفتهاند - هم امين ميدانم، هم غيور ميدانم، هم شجاع ميدانم، هم متديّن ميدانم؛ اين را همه بدانند. اكثر حضّاري كه اينجا تشريف داريد، از محتواي مذاكرات خبر نداريد؛ اگر شما هم از محتواي مذاكرات و جزئيّات مذاكرات و آنچه در مجالس ميگذرد مطّلع بوديد، به بخشي از آنچه بنده گفتم، حتماً اذعان ميكرديد. من البتّه علاوهي بر اينها، بعضي از اين دوستان را از نزديك ميشناسم، بعضي را از دور با سوابقشان ميشناسم؛ اينها مردماني هستند متديّن و امين؛ اينها امينند؛ قصدشان اين است كه كار كشور را پيش ببرند، گره را باز كنند و دارند تلاش ميكنند براي اين كار. انصافاً غيرت ملّي هم دارند، شجاعت هم دارند، در مقابل يك تعداد كثيري از كساني قرار ميگيرند - كه حالا نميخواهم تعبيرِ متناسب واقعي را بكنم، چون گاهي تعبيرهايي هست كه واقعاً شايستهي آن تعبيرند امّا خب، مناسب نيست كه ما به زبان بياوريم - و انصافاً در مقابل آنها با شجاعت كامل، با دقّت كامل مواضع خودشان را بيان ميكنند، دنبال ميكنند و تعقيب ميكنند.
عراقچي: زبان از تشكر قاصر است +عكس
سيد عباس عراقچي در صفحه اينستاگرام خود از حمايت رهبري از تيم مذاكره كننده هسته اي تشكر نمود. باشگاه خبرنگاران جوان: سيد عباس عراقچي در صفحه اينستاگرام خود از حمايت رهبري از تيم مذاكره كننده هسته اي تشكر نمود.حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي عصر ديروز (سه شنبه) در ديدار رمضاني سران قوا و مسئولان و مديران ارشد نظام، ضمن «تبيين پيامدهاي مثبت، چالش ها و راهكارهاي تحقق اقتصاد مقاومتي»، درباره روند مذاكرات هسته اي نكات تعيين كننده اي بيان كردند و با اعلام و تشريح صريح خطوط قرمز هسته اي ايران تأكيد كردند: امريكايي ها به دنبال نابود كردن صنعت هسته اي ايران هستند، در مقابل همه مسئولان ايران ضمن تأكيد بر خطوط قرمز، به دنبال توافقي خوب يعني توافقي منصفانه و عادلانه، عزتمند و منطبق با منافع و مصالح ايران هستند.
نكته ي بعدي اين كه حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان مقدمه در بحث هسته اي بيان كردند، امانت داري، غيرت، شجاعت و تدين اعضاي تيم مذاكره كننده كشورمان بود.
ايشان در ادامه گفتند: اين تيم، با غيرت ملي و دقت كامل و با قصد باز كردن گره و پيش بردن كار كشور، در مقابل تعداد كثير مذاكره كنندگان طرفهاي مقابل، مشغول تلاش است و انصافاً با شجاعت، مواضع را بيان و دنبال مي كند.
۱۳۹۴/۰۴/۰۲
در ششمين روز ماه مبارك رمضان ۱۴۳۶
در حسينيهي امام خميني رحمهالله
بسماللهالرّحمنالرّحيم(۱)
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّة الله في الأرضين.
اللّهمّ سدّد السنتنا بالصّواب و الحكمة
يكي از مضامين تكرارشوندهي در ادعيهي ماه مبارك رمضان توجّه دادن انسانها به عوالم بعد از حيات دنيوي است؛ توجّه دادن به عالم مرگ، عالم قبر، عالم قيامت، گرفتاريهاي انسان در دوران مواجههي با حساب و كتاب و سؤال الهي؛ اين يكي از موضوعات مطرح در ادعيهي ماه مبارك رمضان است. براي ما كه بر مسندهاي مسئوليّت تكيه زديم، توجّه به اين معنا بسيار مهم است؛ عامل كنترلكننده و مراقب براي انسان از جمله عبارت است از توجّه به همين عوالم. اينكه بدانيم «لايَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّة»؛(۲) يك حركت كوچك، يك سكون كوچك، يك اقدام كوچك، يك حرف كوچك از ديد محاسبهكنندهي دوران بعد از مرگ بيرون نيست و از ما سؤال خواهد شد؛ اين خيلي تأثير ميگذارد در رفتار ما، در گفتار ما، در حركات ما.
در دعاي شريف ابيحمزه [ميخوانيم]: اِرحَمني صَريعاً عَلَي الفِراشِ تُقَلِّبُني اَيدي اَحِبَّتي؛(۳) اين حالتي كه براي همه پيش ميآيد و شايد خيليها اين حالت احتضار و لحظات نزديكي مرگ را در ديگران ديدهاند؛ من و شما در آن لحظات از خودمان اختياري نداريم؛ هيچكس در آنجا به ما نزديكتر از خدا نيست. وَ نَحنُ اَقرَبُ اِليهِ مِنكُم وَ لكِن لا تُبصرِون؛(۴) هيچكس نميتواند ما را در آن حالت، از آن ورطهاي كه در مقابل ما است نجات بدهد، مگر عمل صالح و فضل الهي. عرض ميكنيم در اين دعا كه «اللّهُمَّ ارحَمني»؛ در آنجا ما را رحم كن. وَ تَفَضَّل عَلَيَّ مَمدوداً عَلَي المُغتَسَلِ يُقَلِّبُني صالحُ جيرَتي؛ در هنگامي كه بعد از مرگ ما را غسل ميدهند، خداي متعال در آن حالت، رحمت خود را، فضل خود را شامل حال ما كند و به ما ترحّم كند. بياختيار در اختيار دستهاي غسلدهنده هستيم؛ اين مال يكايك من و شما است؛ هيچكداممان از اين حالت دوري و فراغت نداريم؛ اين براي همهي ما پيش ميآيد. به ياد آن لحظه باشيد.
وَ تَحَنَّن عَلَيَّ مَحمولاً قَد تَناوَلَ الاَقرِباءُ اَطرافَ جِنازَتي؛ ما را بلند ميكنند، سر دوش ميگيرند، ميبرند به سمت جايگاه هميشگي و ابدي ما. وَ جُد عَلَيَّ مَنقولاً قَد نَزَلتُ بِكَ وَحيداً في حُفرَتي؛ ما را سرازير قبر خواهند كرد. اين يادآوري است؛ از اين حالات نبايستي غافل بود؛ بايد جلوي چشم ما باشد. اينكه سفارش ميكنند به ما كه به قبرستان برويد، به زيارت اموات برويد، يك علّت و وجه آن اين است. بعضي بدشان ميآيد از اينكه كسي آنها را به ياد مرگ بيندازد؛ نه، اين درمان است، اين دارو است؛ علاج خودخواهيهاي ما، علاج غفلتهاي ما، علاج هوسرانيهاي ما است. در جاي ديگري از دعاي شريف ابيحمزه [ميخوانيم]: اِلهي اِرحَمني اِذَا انقَطَعَت حُجَّتي وَ كَلَّ عَن جَوابِكَ لِساني وَ طاشَ عِندَ سُؤالِكَ اِيّايَ لُبّي؛ آن وقتي كه در مقابل سؤال الهي كم ميآوريم و درميمانيم، استدلال ما تمام ميشود؛ مثل اينجا نيست كه بتوانيم طرف مقابل را با استفادهي از جهلش، از غفلتش، از عواطفش از واقعيّت دور كنيم. آنجا همهچيز آشكار است براي آنكسي كه از ما سؤال ميكند. به ياد آن لحظه بايد بود. در يك فِقرهي ديگر: اَبكي لِخُروجي مِن قَبري عُرياناً - اين دعا را در سحرهاي ماه رمضان با توجّه بخوانيد - ذَليلاً حامِلاً ثِقلي عَلَي ظَهري اَنظُرُ مَرَّةً عَن يَميني وَ اُخري عَن شِمالي اِذِ الخَلائِقُ في شَأنٍ غيرِ شَأني؛ هركسي به فكر خودش است؛ هيچكس از من آنجا دستگيري نميكند.
لِكُلِّ امرِئٍ مِنهُم يَومَئِذٍ شَأنٌ يُغنيهِ، وُجوهٌ يَومَئِذ مُسفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُستَبشِرَة؛ مؤمنين، متّقين، آن كساني كه مراقب خودشان بودند و از جادّهي حق و انصاف و اداي تكليف الهي خارج نشدند، مصداق اين جملهاند: وُجوهٌ يَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ، ضاحِكَةٌ مُستَبشِرَة؛ چهرههاي باز، خندان، درخشان، بعضي اينجورياند. وَ وُجوهٌ يَومَئِذٍ عَلَيها غَبَرَةٌ، تَرهَقُها قَتَرَة. آيهي قرآن تا اينجا است؛(۵) در دعا اين كلمه هم اضافه شده: وَ ذِلَّة. البتّه فقط اين مضمون نيست؛ دعاهاي ماه رمضان مثل همهي دعاهاي ديگر، ما را ميكشانَد به سمت آن سرچشمهي لطيفِ مطبوعِ گواراي رحمت الهي.
اين ماه، ماه خشوع است، ماه استغفار است، ماه تقوا است، ماه بازگشت به خدا است، ماه خودسازي است، ماه اخلاق است. در خطبهي جمعهي آخر ماه شعبانِ رسول مكرّم، فِقراتي هست كه نشاندهندهي اين است كه اين ماه فقط ماه عبادت نيست، ماه اخلاق هم هست؛ فراگيري فضايل اخلاقي، [و] به كار گرفتن فضايل اخلاقي. اينها چيزهايي است كه ما در اين ماه بايستي توجّه كنيم.
در اين جلسهي بسيار حسّاس و مهم، بنده سه موضوع را در نظر گرفتهام كه عرض بكنم. يكي مسئلهي اقتصاد است كه در بيانات رئيسجمهور محترممان اشارهاي به آن شد و بيانات خوبي را بيان كردند و آمارهاي خوبي را دادند؛ بنده يك نگاهي دارم در اين زمينه كه عرض ميكنم. يكي مسئلهي هستهاي است كه امروز محور بسياري از تلاشهاي ما، چه تلاشهاي خارجي، چه حتّي تلاشهاي داخلي ما هم اين مسئله شده است، نظراتي را لازم است كه عرض بكنم و بيان كنم؛ اگر رسيديم يك اشارهاي هم به مسائل منطقه عرض خواهم كرد.
در مورد مسئلهي اقتصاد من اينجور مطلب را عرض ميكنم كه ماه رمضان ماه تقوا است؛ تقوا چيست؟ تقوا عبارت است از آن حالت مراقبت دائمي كه موجب ميشود انسان به كجراهه نرود و خارهاي دامنگير، دامن او را نگيرد. تقوا در واقع يك جوشني است، يك زرهي است بر تن انسان باتقوا كه او را از آسيب تيرهاي زهرآگين و ضربههاي مهلك معنوي محفوظ و مصون ميدارد؛ البتّه فقط هم مسائل معنوي نيست. وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَه مَخرَجاً * وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب؛(۶) در امور دنيوي هم تقوا تأثيرات بسيار مهمّي دارد، اين تقواي شخصي است. عين همين مسئله در مورد يك جامعه و يك كشور قابل طرح است. تقواي يك كشور چيست؟ تقواي يك جامعه چيست؟ يك جامعه، بخصوص اگر مثل جامعهي نظام جمهوري اسلامي آرمانهاي والا و بلندي داشته باشد، مورد تهاجم است؛ مورد هجوم تيرهاي زهرآگين است؛ اين هم تقوا لازم دارد. تقواي جامعه چيست؟ در بخشهاي مختلف تقواي اجتماعي را ميتوان تعريف كرد؛ در بخش اقتصاد، تقواي جامعه عبارت است از اقتصاد مقاومتي. اگر در مورد اقتصاد ميخواهيم در مقابل تكانههاي ناشي از حوادث جهاني يا در مقابل تيرهاي زهرآگين سياستهاي معارض جهاني آسيب نبينيم، ناچاريم به اقتصاد مقاومتي رو كنيم. اقتصاد مقاومتي عامل استحكام است در مقابل آن كساني و آن قدرتهايي كه از همهي ظرفيّت اقتصادي و سياسي و رسانهاي و امنيّتي خودشان دارند استفاده ميكنند براي اينكه به اين ملّت و اين كشور و اين نظام ضربه وارد كنند. يكي از راههايي كه فعلاً پيدا كردند عبارت است از رخنه از راه اقتصاد. اين هشدار را ما سالها است مطرح كرديم و گفتيم؛ مسئولين هم هر كدام به فراخور تواناييهاي خودشان تلاشهاي خوبي كردند لكن ما بايد با همهي توان، با همهي ظرفيّت موضوع اقتصاد مقاومتي را در داخل دنبال كنيم؛ اين ميشود تقواي اجتماعي ما در زمينهي مسئلهي اقتصادي.
اين الگو البتّه مخصوص ما نيست؛ الگوي اقتصاد مقاومتي را بعضي از كشورهاي ديگر هم براي خودشان پيشبيني كردند، انتخاب كردند، اثرش را هم ديدند. نقطهي كانوني اقتصاد مقاومتي عبارت است از درونزايي در كنار برونگرايي. درونزايي به معناي انزواطلبي تعبير نشود؛ درونزايي با نگاه به بيرون و با گرايش به بيرون جامعه امّا تكيه به توانايي دروني و به ظرفيّت دروني كه حالا مقداري عرض خواهم كرد؛ قبلاً هم مطالب زيادي در اين زمينه گفتهايم.(۷)
سياستهاي اقتصاد مقاومتي كه تنظيم شده است و ابلاغ شده است، يك امر دفعي و مندرآوردي و متّكي به نظر شخصي نيست؛ اين محصول يك عقل جمعي است؛ محصول مشورتهاي طولاني است. بعد از آنكه اقتصاد مقاومتي با همين خصوصيّات ابلاغ شد و گفته شد و در رسانهها مطرح شد و دوستان و همكاران در دولت محترم فعّاليّتهايي را در اين زمينه شروع كردند و تكرار كردند، از سوي بسياري از صاحبنظران اقتصادي تأييد شد؛ بر آن تكيه كردند و اين تعبير «اقتصاد مقاومتي» وارد فرهنگ رايج اقتصادي كشور شد و در ادبيّات اقتصادي كشور جايي براي خودش باز كرده است. اين نشاندهندهي صحّت و استحكام اين راه است.
اقتصاد مقاومتي در مقابل مدل قديمي ديكتهشدهي از سوي قدرتها براي كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه يا به اصطلاح جهان سوّم است. يك مدلي را آنها - كه من حالا شرح آن مدل را نميخواهم بدهم - ديكته كردند كه اگر كشورهاي جهان سوّم ميخواهند به رشد اقتصادي، رونق اقتصادي و به سطح اقتصاد جهاني برسند، بايد اين مدل را دنبال كنند كه عمدهي تكيهي آن، نگاه به بيرون با تفاصيل خودش است. اين اقتصاد مقاومتي نقطهي مقابل آن است؛ اين يك الگوي كاملاً مغاير با آن چيزي است كه در آن مدل قديمي تكيه ميشد و تكرار ميشد؛ هنوز هم گوشه و كنار كساني از آن ذكر ميكنند و ياد ميكنند. [در اقتصاد مقاومتي] تكيه به ظرفيّتهاي داخلي است. ممكن است كساني تصوّر كنند كه اين الگو الگوي مطلوبي است امّا در امكان آن ترديد كنند. من قاطعاً عرض ميكنم اين الگو يك الگوي ممكن در كشور ما است؛ الگوي اقتصاد مقاومتي كاملاً امكانپذير در شرايط كنوني كشور است.
ظرفيّتهايي كه ما براي اين كار داريم، ظرفيّتهاي استفاده نشدهي فراوان [از جمله]؛ يكي سرمايهي انساني است؛ يعني جوان تحصيلكردهي داراي تخصّص و داراي اعتماد به نفس در كشور ما فراوان است و اين از بركات انقلاب اسلامي است. البتّه اگر سياستهاي غلط موجب نشود كه جامعهي ما به سمت پيري پيش برود. فعلاً اينجور است؛ فعلاً يك رقم قابل توجّه بالايي از نيروي كار كشور بين بيست سال و چهل سالند؛ با تحصيلات خوب، با آمادگيهاي خوب ذهني و فكري، با روحيهي بالا، با اعتماد به نفس. ما امروز ده ميليون فارغالتّحصيل دانشگاهي داريم، بيش از چهار ميليون دانشجوي در حال تحصيل داريم كه اين، حدود ۲۵ برابرِ اوّل انقلاب است. از اوّل انقلاب تا حالا، جمعيّت كشور دو برابر شده و جمعيّت دانشجو ۲۵ برابر شده است؛ اين جزو افتخارات انقلاب اسلامي است؛ اين سرمايهي انساني است؛ اين يك فرصت بسيار بزرگ است.
ظرفيّت ديگر، جايگاه اقتصادي كشور ما است. طبق آمارهاي رسمي جهاني، رتبهي بيستم در اقتصاد دنيا متعلّق به جمهوري اسلامي است؛ ما در رتبهي بيستم قرار داريم و ظرفيّت لازم براي رسيدن به رتبهي دوازدهم را هم داريم؛ چون هنوز ظرفيّتهاي استفاده نشده در كشور زياد است؛ منابع طبيعي داريم، نفت داريم، در نفت و گاز، رتبهي اوّل جهانيم؛ مجموع نفت و گاز ما از همهي كشورهاي جهان بيشتر است؛ معادن فراوان ديگري هم داريم.
ظرفيّت ديگر، موقعيّت جغرافيايي ممتاز كشور است؛ در جغرافياي منطقه و جهان، ما نقطهي اتّصال شمال به جنوب و شرق به غربيم كه اين براي مسئلهي ترانزيت، براي حملونقل انرژي و كالا و غيره داراي اهمّيّت بسيار فوقالعادهاي است.
ظرفيّت ديگر، همسايگي با پانزده كشور است با ۳۷۰ ميليون جمعيّت؛ يعني يك بازار دَمِ دست، بدون نياز به طيّ راههاي طولاني.
ظرفيّت ديگر، بازار داخلي هفتاد ميليوني است كه اگر ما همين بازار داخلي را منعطف بكنيم به توليد ملّي و توليد داخلي، وضع توليد دگرگون خواهد شد.
ظرفيّت ديگر، وجود زيرساختهاي اساسي است در انرژي، در حملونقل ريلي و جادّهاي و هوايي، در ارتباطات، در مراكز بازرگاني، در نيروگاهها، در سد؛ اينها زيرساختهايي است كه در طول اين سالها با همّت دولتها و همّت مردم و كمك مردم بهوجود آمده است و امروز در اختيار ما است.
علاوهي بر همهي اينها، تجربههاي مديريّتي متراكم [است] كه خود اين تجربهها كمك كرده است به اينكه ما در سالهاي اخير، رشد صادرات غير نفتي داشته باشيم؛ همينطور كه رئيسجمهور محترم آمار سال ۹۳ را دادند، و سالهاي قبل [از آن] هم رشد صادرات غير نفتي در كشور محسوس بوده است كه اين يك الگو است.
اين ظرفيّتها در كشور وجود دارد و البتّه اينها بخشي از ظرفيّتها است. صاحبنظراني كه با ما مينشينند و صحبت ميكنند و گاهي گزارش مينويسند براي من، يك فهرست طولاني از ظرفيّتهاي موجودي كه براي اقتصاد كشور ميتواند مفيد باشد ارائه ميكنند و همهي اينها درست است؛ از اين ظرفيّتها بايستي استفاده كرد.
مسئلهي كنوني كشور ما اين نيست كه ما طرح نداريم، حرفِ درست نداريم؛ مسئلهي ما اين است كه حرف درست و طرح درست را آنچنانكه شايسته است دنبال نميكنيم؛ اين اساس مسئله است. در محيطهاي نخبگاني هم اين معنا تكرار ميشود كه مشكل جمهوري اسلامي، مشكلِ نداشتنِ حرف درست نيست؛ حرف درست، زياد زده ميشود؛ مشكل اين است كه ما اين حرفهاي درست را بايستي در عمل آنچنان دنبال كنيم كه به نتايج آن دسترسي پيدا كنيم؛ نتايج آن را بالعيان و بالمشاهده ببينيم.
خب، چالشهايي وجود دارد؛ اين چالشها اصطكاك بهوجود ميآورد؛ اصطكاك، فرسايش و ساييدگي بهوجود ميآورد، مشكل ايجاد ميكند. اين چالشها را بايستي علاج كرد.
يكي از چالشها چالشهاي دروني خود ما است: ساده و سطحي نگريستن به مسئله؛ به برخي از كارهايي كه ميكنيم، دل خوش كنيم و عمق مسئله را درنيابيم.
مباحث لفظي و محفلي و روشنفكري كار را پيش نميبرد؛ حركت و اقدام لازم است. سهلانگاري در عمل، چالشِ بزرگ ما است. گاهي نتيجهگيريها و استنتاجها كوتاهمدّت نيست، طولاني است و اين بعضيها را سرخورده ميكند. اين يكي از چالشها است. كارهاي بزرگ ممكن است گاهي در طول يك نسل به دست بيايد؛ بايد دنبال كرد، بايد حركت كرد. خيلي از كارها هست كه ما اگر ده سال پيش، پانزده سال پيش اين كارها را شروع ميكرديم، امروز به نتايجي رسيده بوديم. خيلي از كارها هست كه از ده سال پيش، پانزده سال پيش شروع كرديم و امروز نتايجش را داريم ميبينيم. آنروزي كه در دانشگاههاي گوناگون راجع به نهضت علمي در كشور حرفهايي زده شد، با جمعهاي مختلف گفته شد، كسي تصوّر نميكرد كه اين حركت علمي كه در اين ده پانزده سال بهوجود آمده است بهوجود بيايد امّا بهوجود آمد؛ اساتيد ما، دانشمندان ما، دانشگاههاي ما، جوانان بااستعداد ما همّت كردند. ما امروز در مقايسهي با دوازده سيزده سال قبل، از لحاظ علمي حركت مهمّي انجام داديم و پيشرفت چشمگير و بعضاً خيرهكنندهاي در بعضي از زمينهها داريم. كار را امروز شروع كنيم، پانزده سال ديگر، بيست سال ديگر نتيجهي آن را بگيريم.
يكي از چالشهاي ما راههاي موازي و آسان ولي مهلك [است]؛ اين يكي از چالشهاي ما است. بنده فراموش نميكنم زمان رياست جمهوري خودم - صحبتِ ۲۵ سال [قبل] است - براي واردات يك كالاي مورد نياز جامعه، كه ما با زحمت زياد آن را از اروپاييها ميگرفتيم، آفريقاييها همان كالا را داشتند، خوبش را هم داشتند، [امّا] دوستان دستاندركار آماده نبودند. توصيه شد، تأكيد شد، در جلسه كه نشستيم، تأييد هم كردند، تصديق هم كردند، منتها سخت بود؛ كار با اروپا آسانتر بود. راه موازيِ آسان امّا درعينحال مضر، كه انسان را در تنگنا نگه ميدارد، دوستانِ انسان را ضعيف ميكند، دشمنان انسان را قوي ميكند و زمام اختيارِ امري را در داخل كشور به دستِ كساني كه در دل با ما دشمنند قرار ميدهد.
يكي از چالشها اين است كه كسي تصوّر كند كه ما اگر از مباني اعتقادي خود، مباني اعتقادي نظام جمهوري اسلامي دست برداريم، راهها باز خواهد شد و دروازههاي بسته گشوده خواهد شد كه اين خطاي بسيار بزرگ و اساسي است. البتّه برادران ما در دولت خدمتگزار با اعتقاد عمل ميكنند؛ واقعاً معتقد به انقلاب، معتقد به مباني انقلاب، معتقد به اصول انقلابند؛ از اينها ما گلهاي نداريم، لكن در مجموعهي دستاندركاران ما كساني هستند كه تصوّر ميكنند اگر از برخي از اصول خود و مباني خود كوتاه بياييم، خيلي از درهاي بسته به روي ما گشوده خواهد شد؛ درحاليكه اينجور نيست؛ اين خطاي بزرگي است و ما نتايج اين خطا را در برخي از كشورهاي ديگر - كه نميخواهم اسم بياورم - در همين دورهي چندسالهي اخير مشاهده كرديم. راه پيشرفت، ايستادگي است؛ پافشاري بر مباني است.
يكي از چالشها هم اين است كه كسي تصّور كند كه مردم تحمّل نميكنند؛ نه، مردم مشكلات را تحمّل كردهاند. اگر حقيقتاً براي مردم بدرستي تبيين بشود، با صداقت لازم حقايق امور براي مردم بيان بشود، مردم ما مردم وفادارياند؛ ميايستند، مقاومت ميكنند.
يكي از چالشها، ترديد در تواناييهاي دروني است؛ [اينكه] به جوان دانشمند خودمان اعتماد نكنيم، به مجموعههاي مردمي و غير دولتي در امور اقتصادي اعتماد نكنيم، يكي از چالشها است. بايستي اعتماد كرد، بايستي مردم را وارد جريان عظيم اقتصادي كشور كرد.
بالاخره آنچه ما لازم است در زمينهي مسائل مربوط به اقتصاد مقاومتي انجام بدهيم، يكي عزم راسخ است؛ بايستي با عزم جدّي دنبال اين باشيم كه اقتصاد مقاومتي را به معناي واقعي كلمه در داخل تحقّق ببخشيم؛ [همچنين] پرهيز از سهلانگاري، پرهيز از راحتطلبي و تكيهي بر مديريّتهاي جهادي؛ مديريّت جهادي كه بنده سال گذشته مطرح كردم(۸) و تأكيد هم كردم كه اين مربوط به امسال نيست، مربوط به هميشه است؛ ما احتياج داريم به مديريّت جهادي. در سالهاي اوّل انقلاب، در دوران جنگ و در طول اين سي و چند سال، هرجا به مديريّت جهادي تكيه كرديم، موفّق شديم. مديريّت جهادي ممكن است يك وقتهايي پِرت هم داشته باشد امّا پيشرفت خواهد داشت و كار را پيش خواهد برد. تكيهي به قدرت الهي، توكّل به خداي متعال، كار را با تدبير و عقلانيّت امّا با عزم راسخ، بدون ترديد و بدون ترس از جوانب پيش بردن؛ اين مديريّت جهادي است. البتّه ترويج دائميِ فرهنگ متناسب با اقتصاد مقاومتي هم لازم است؛ همه، هم صداوسيما، هم مسئولين مطبوعات و رسانهها، هم مسئولين دولتي، مسئولين قوّهي مقنّنه، ائمّهي جمعهي سراسر كشور و هر كسي كه منبري دارد و ميتواند با مردم حرف بزند، فرهنگ متناسب با اقتصاد مقاومتي، از جمله صرفهجويي را، از جمله مصرف توليدات داخلي را بايد ترويج كند. البتّه در مورد صرفهجويي و همچنين در مورد مصرف توليدات داخلي، خطاب عمده به مسئولين كشور است، چون يكي از مهمترين مصرفكنندگان كشور، خود دولت است؛ دولت اصرار داشته باشد و خود را موظّف و مقيّد بداند كه از توليدات داخلي استفاده كند؛ حتّي با مقداري اغماض؛ عيبي ندارد. گاهي ميگويند فلان چيز، كيفيّت خارجي را ندارد؛ اشكال ندارد؛ اگر ميخواهيم كيفيّت پيدا كند، بايد كمكش كنيم. [اگر] كمك بكنيم، كيفيّتش هم بالا خواهد رفت والّا روزبهروز تنزّل پيدا خواهد كرد. مقابلهي جدّي با واردات بيمنطق، يكي از كارهاي لازم است؛ مقابلهي جدّي با قاچاق، يكي از كارهاي لازم است؛ پرداختن به كارگاههاي توليدي كوچك و متوسّط - كه من امسال، اوّل سال هم روي اين تكيه كردم(۹) يكي از كارهاي بسيار لازم است؛ بازنگري در سياستهاي پولي و فعّاليّتهاي نظام بانكي كشور، كه به اين هم من اوّل سال اشاره كردم و صاحبنظران و دلسوزان، در اين زمينه حرفهاي مهمّي دارند كه بايد اين حرفها شنيده شود و به آنها توجّه بشود. اينها كارهايي است كه بايستي انجام بدهيم.
البتّه شرط اصلي تحقّق اينها هم همين همدلي و همزباني و همين انسجامي است كه رئيسجمهور محترم بيان كردند؛ بايد دولت را كمك كرد، بايد مسئولين را كمك كرد، [چون] اينها وسط ميدانند. از تعارضهاي زائد و حاشيهسازيهاي زائد بايد پرهيز بشود؛ حاشيهسازي از هرطرفي غير مقبول و نامطلوب است. همه كمك كنند و اين حركت عظيم انشاءالله به نتيجه برسد. اين عرض ما در زمينهي مسائل اقتصاد. اعتقاد بنده اين است كه ما ميتوانيم در زمينهي اقتصاد كارهاي بزرگي را انجام بدهيم و اميدوار باشيم كه انشاءالله از اين گذرگاه دشوار عبور خواهيم كرد.
در مسئلهي هستهاي، سه نكته را ابتدائاً و مقدّمتاً عرض ميكنم، بعد هم مطالبي را كه در اين زمينه هست، به عرض ميرسانم.
نكتهي اوّل اينكه آنچه بنده اينجا در اين جلسه يا در جلسات عمومي ميگويم، عيناً همان حرفهايي است كه در جلسات خصوصي به مسئولين، به رئيسجمهور محترم و به ديگران ميگويم. اين خطّ تبليغياي كه ديديم و ميبينيم دنبال ميكنند كه بعضي از خطّ قرمزهايي كه رسماً اعلام ميشود، در جلسات خصوصي از آنها صرفنظر ميشود، حرف خلاف واقع و دروغي است. آنچه ما اينجا به شما ميگوييم يا در جلسات عمومي ميگوييم، عيناً همان حرفهايي است كه به دوستان، به مسئولين، به هيئت مذاكرهكننده، همانها را بيان ميكنيم؛ حرفها يكي است.
نكتهي دوّم، بنده هيئت مذاكرهكننده را - همين دوستاني كه اين مدّت اين زحمات را بر دوش گرفتهاند - هم امين ميدانم، هم غيور ميدانم، هم شجاع ميدانم، هم متديّن ميدانم؛ اين را همه بدانند. اكثر حضّاري كه اينجا تشريف داريد، از محتواي مذاكرات خبر نداريد؛ اگر شما هم از محتواي مذاكرات و جزئيّات مذاكرات و آنچه در مجالس ميگذرد مطّلع بوديد، به بخشي از آنچه بنده گفتم، حتماً اذعان ميكرديد. من البتّه علاوهي بر اينها، بعضي از اين دوستان را از نزديك ميشناسم، بعضي را از دور با سوابقشان ميشناسم؛ اينها مردماني هستند متديّن و امين؛ اينها امينند؛ قصدشان اين است كه كار كشور را پيش ببرند، گره را باز كنند و دارند تلاش ميكنند براي اين كار. انصافاً غيرت ملّي هم دارند، شجاعت هم دارند، در مقابل يك تعداد كثيري از كساني قرار ميگيرند - كه حالا نميخواهم تعبيرِ متناسب واقعي را بكنم، چون گاهي تعبيرهايي هست كه واقعاً شايستهي آن تعبيرند امّا خب، مناسب نيست كه ما به زبان بياوريم - و انصافاً در مقابل آنها با شجاعت كامل، با دقّت كامل مواضع خودشان را بيان ميكنند، دنبال ميكنند و تعقيب ميكنند.
نكتهي سوّم در مورد منتقدين محترم است. بنده با انتقاد مخالف نيستم، عيبي ندارد، انتقاد لازم است و كمككننده است، منتها اين را همه توجّه داشته باشند كه انتقادكردن آسانتر از عملكردن است. عيبهاي طرف مقابل را در آن عرصهاي كه قرار دارد، ما راحت ميبينيم، درحاليكه خطرات او، دشواريهاي او، نگرانيهاي او، مشكلات او را انسان نميبيند. مثل اين است كه شما كنار يك استخري ايستادهايد، داريد تماشا ميكنيد؛ يكنفر هم رفته است روي ارتفاع، از دهمتري ميخواهد شيرجه بزند. خب، شيرجه ميزند، شما كه اينجا كنار استخر ايستادهايد، ميگوييد هان! اين پايش خم شد، زانويش خم شد؛ اين يك اشكال. بله، اين اشكال است امّا شما زحمت بكشيد از اين دايو برويد بالا، سرِ آن دهمتري به آب يك نگاهي بكنيد، آنوقت قضاوت بكنيد! انتقادكردن آسان است. [البتّه] اين حرف من مانع از انتقاد نشود؛ انتقاد بكنيد لكن توجّه داشته باشيد كه انتقادها با لحاظِ اين معنا باشد كه آن طرف مقابل بعضي از عيوبي را كه ما در انتقادمان ذكر ميكنيم ممكن است ميدانند، [امّا] خب به اين نتيجه رسيدهاند يا ضرورتها آنها را به اينجا كشانده يا به هر دليل ديگري. البتّه بنده نميخواهم بگويم اينها معصومند؛ نه، معصوم نيستند؛ ممكن است انسان يكجاهايي در تشخيص، در عمل خطا هم بكند، امّا مهم اين است كه به امانت اينها و به ديانت اينها و به غيرت اينها و به شجاعت اينها ما اعتقاد داريم. اين سه نكتهي لازمي كه در مقدّمهي عرايضم عرض كردم.
من يك تاريخچهي كوتاهي از اين مذاكرات عرض بكنم. اين مذاكراتي كه در واقع فراتر از مذاكرات ما با پنج به علاوهي يك است؛ مذاكرهي با آمريكاييها است. متقاضيِ اين مذاكرات آمريكاييها بودند. مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن اين دولت اين مذاكرات شروع شد. آنها درخواست كردند، واسطهاي قرار دادند و يكي از محترمينِ منطقه، آمد اينجا با من ملاقات كرد، گفت كه رئيسجمهور آمريكا با او تماس گرفته و از او خواهش كرده و گفته است كه ما ميخواهيم مسئلهي هستهاي را با ايران حلّوفصل كنيم و تحريمها را هم ميخواهيم برداريم. دو نقطهي اساسي در حرف او وجود داشت: يكي اينكه گفت ما ايران را بهعنوان يك قدرت هستهاي خواهيم شناخت؛ دوّم اينكه گفت ما تحريمها را در ظرف ششماه بتدريج برميداريم. بياييد بنشينيد مذاكره كنيد، اين كار انجام بگيرد. من به آن واسطهي محترم گفتم كه ما به آمريكاييها اطميناني نداريم، به حرف اينها اطميناني نيست. گفت حالا امتحان كنيد؛ گفتيم خيلي خب، اين دفعه هم امتحان ميكنيم. مذاكرات اينجوري شروع شد.
يك نكتهاي را من عرض بكنم براي توجّه مسئولين، و همه توجّه داشته باشند: در هماورديهاي جهاني، منطقِ هماورديِ جهاني ايجاب ميكند كه ما دو ميدان را مورد نظر داشته باشيم. يك ميدان ميدان واقعيّت و عمل است؛ كه اين ميدان ميدان اصلى است. در ميدان واقعيّت و در ميدان عمل، مسئولي كه دنبال فعّاليّت است، داراييهايي را در ميدان عمل ايجاد ميكند، توليد ميكند؛ اين يك ميدان. يك ميدان ميدان ديپلماسي و سياست است كه داراييها را در اين ميدان ديپلماسي و سياست و مذاكره، تبديل ميكند به امتياز براي كشور، تبديل ميكند به منفعت ملّي. اگر در آن ميدانِ اوّل دست انسان خالي باشد، در ميدان دوّم كاري از انسان ساخته نيست؛ بايد در ميدان اوّل - يعني ميدان عمل، ميدان واقعيّت، روي زمين - دستاورد داشته باشد، دارايي داشته باشد.
ما آن روزي كه وارد اين مذاكرات شديم، دستاورد قابل قبول و مهمّي داشتيم؛ احساس كرديم با دست قوي داريم وارد ميشويم. دستاورد آن روز ما از جمله اين بود كه ما توانسته بوديم درحاليكه همهي قدرتهاي هستهاي دنيا امتناع كردند كه به ما سوخت بيست درصد را براي مركز [تحقيقاتي] تهران بدهند - كه احتياج به داروهاي هستهاي داشتيم - ما خودمان توانستيم در شرايط تحريم، سوخت بيست درصد را توليد كنيم، [بعد] اين سوخت بيست درصد را تبديل كنيم به صفحهي سوخت و از آن استفاده كنيم. طرف مقابل مات شد! داستان مفصّلي دارد، شايد خيلي از شماها هم در جريانيد؛ طي مذاكرات طولاني، حاضر نشدند به ما [سوخت] بيست درصد را بدهند - يعني بفروشند - يا اجازه بدهند كه آن را كس ديگري به ما بفروشد. ما گفتيم در داخل توليد ميكنيم؛ جوانهاي ما، همين دانشمندان ما، همين قشر زحمتكش پراميد متّكي به نفس، توانستند چشم طرف را خيره كنند؛ [سوخت] بيست درصد را توليد كردند. و شما توجّه داريد، من شايد يك بار ديگر هم گفتهام،(۱۰) در حركت غنيسازي هستهاي بخش مهم و دشوار، حركت از سه درصد و چهار درصد به بيست درصد است؛ از بيست درصد تا نود درصد يك حركت خيلي سادهاي است. وقتي كسي به بيست درصد رسيد، مراحل بعدي بسيار آسان است. بخش دشوار و مهم، اين قسمت ۳/۵ درصد تا بيست درصد است. اين راه دشوار را جوانهاي ما رفتند و [سوخت] بيست درصد را توليد كردند و صفحهي سوخت را توليد كردند؛ اين يكي از دستاوردهاي ما بود. ما با اين روحيّه وارد مذاكره شديم. راهبرد ايستادگي و تابآوري در مقابل فشارها جواب داد. آمريكاييها اذعان كردند كه تحريم اثري ندارد، همچنانكه اشاره كردند؛ اين كاملاً تحليل درستي است. آمريكاييها به اين نتيجه رسيدند كه تحريم، ديگر اثر مطلوب آنها را ندارد. دنبال راه ديگري بودند - وقت دارد تمام ميشود؛ من بايد تندتند مطالب را عرض بكنم - فهميدند ما بدون وابستگي ميتوانيم به فنّاوري پيشرفته دست پيدا كنيم؛ ما هم با اين منطق، توكّل كرديم و وارد مذاكره شديم.
البتّه احتياط را از دست نداديم. از اوّل نگاه ما به مذاكرهكنندگان و طرف آمريكايي نگاه شكّآلود بود. طبق تجربههايي كه داشتيم، به اينها اطمينان نداشتيم، [لذا] از اوّل با ملاحظه وارد شديم. نظرمان هم اين بود كه اگرچنانچه اينها سرِ حرف خودشان ايستادند كه خب اشكالي ندارد؛ ما حاضر بوديم هزينه هم بدهيم، يعني ما عقيده نداريم كه در يك مذاكره هيچ هزينهاي نبايد داد، هيچ عقبگردي نسبت به بخشي از موضوعات نبايد كرد؛ نه، بهقدر صحيح و منطقي و عقلايي حاضر به هزينه دادن هم بوديم؛ منتها ما دنبال توافق خوب بوديم. من اين را همينجا عرض بكنم: ما هم ميگوييم توافق خوب، آمريكاييها هم ميگويند توافق خوب؛ منتها ما كه ميگوييم توافق خوب، منظورمان توافق منصفانه و عادلانه است؛ آنها كه ميگويند توافق خوب، توافق تمامتخواهانه است. اندكي در مذاكرات پيش رفته بوديم كه زيادهخواهيهاي حضرات شروع شد؛ هرروز يك حرفي، يك بهانهاي؛ شش ماه تبديل به يك سال شد، طولانيتر شد، مذاكرات شكلهاي گوناگوني پيدا كرد، چانهزنيها و زيادهخواهيها مذاكرات را طولاني كرد، تهديد كردند، تهديد به تحريم بيشتر، حتّي تهديد به بكارگيري نظاميگري؛ اين تهديدها را كردند؛ روي ميز و زير ميز و اين حرفهايي كه شنيدهايد.(۱۱) اين رفتار اين حضرات تا امروز بوده.
هركس روند مطالبات آمريكاييها را در اين مدّت مطالعه كند و كيفيّت حرفهاي اينها را نگاه كند، به اين نتيجه ميرسد؛ يكي از دو نكتهي اساسي اين است: هدف اينها ريشهكن كردن و از بين بردن صنعت هستهاي در كشور است؛ هدف اين است، دنبال اين هستند؛ قصدشان اين است كه ماهيّت هستهاي كشور را از بين ببرند؛ ولو حالا يك اسمي، يك تابلوي بيمحتوايي، يك چيز كاريكاتورياي وجود داشته باشد، امّا اينها قصد دارند كه نگذارند اين حركت هستهاي كشور، صنعت هستهاي يك كشور با اهدافي كه نظام جمهوري اسلامي دارد تحقّق پيدا كند. ما اعلام كرديم تا يك سررسيد معيّني بايست بيستهزار مگاوات برق هستهاي داشته باشيم، اين نياز كشور است؛ بيستهزار مگاوات برق هستهاي نياز ضروري كشور است؛ اين محاسبهشدهي دستگاههاي محاسبهكنندهي كشور است كه البتّه در حاشيهي آن، منافع زياد و برآوردن نيازهاي فراوان ديگر هم وجود دارد؛ اينها ميخواهند اين اتّفاق نيفتد. البتّه در عين اينكه اين صنعت را ميخواهند نابود كنند، فشار را هم ميخواهند حفظ كنند، قصد برداشتن تحريمها بهصورت كامل را هم - همينطور كه ملاحظه ميكنيد - ندارند، تهديد هم ميكنند كه تحريمهاي بيشتري را تحميل خواهيم كرد. اين يك نكته است.
نكتهي دوّم اين است كه طرف مقابل ما، يعني دولت كنوني و مديريّت كنوني آمريكا، به اين توافق احتياج دارد؛ اين هم يك طرف ديگر قضيّه است؛ اينها نياز دارند به اين؛ يك پيروزي بزرگي براي آنها محسوب ميشود اگر بتوانند به آن مقصود خودشان در اينجا برسند. اين در واقع پيروزي بر انقلاب اسلامي است؛ پيروزي بر ملّتي است كه داعيهي استقلال دارد؛ پيروزي بر كشوري است كه ميتواند الگوي كشورهاي ديگر باشد؛ دستگاه مديريّت آمريكا به اين [توافق] نيازمند است. همهي بگومگوها و چكوچانهها و بدعهديها و تقلّبهايي كه حضرات ميكنند، بر محور اين دو موضوع ميچرخد.
ما از اوّل، منطقي وارد شديم، منطقي حرف زديم، زيادهخواهي نكرديم؛ ما گفتيم طرف، يك تحريم ظالمانهاي را تحميل كرده است، ما ميخواهيم اين تحريم برداشته بشود؛ خيلي خب، اين يك بدهبستان است، حرفي نداريم كه در اين زمينه يك چيزي بدهيم، يك چيزي بستانيم تا تحريمها برداشته بشود؛ امّا صنعت هستهاي متوقّف نبايد بشود، لطمه نبايد بخورد؛ اين حرف اوّل است؛ از اوّل اين حرف را زديم و دنبال كرديم تا امروز.
اهمّ خطوط قرمزي هم كه وجود داشته اينها است كه من عرض ميكنم. ما يك چيزهايي را بهعنوان نقاط اصلي ذكر كرديم؛ مهمترينهايش اينها هستند؛ البتّه غير از اينها هم چيزهايي هستند.
يكي اينكه آنها اصرار دارند بر محدوديّت بلندمدّت؛ ما گفتيم ما محدوديّت ده سال و دوازده سال و مانند اينها را قبول نداريم؛ ده سال يك عمر است؛ همهي آنچه ما در اين مدّت به دست آورديم، در حدود ده سال طول كشيده است! بله، سابقهي هستهاي در داخل كشور بيش از اينها است كه بعضي اوقات هم گفته ميشود در بعضي از بيانات، لكن در آن سالهاي اوّل در واقع كاري انجام نگرفته بود؛ كار اساسي و عمده مال همين حدود ده پانزده سال اخير است. محدوديّت دهساله را ما قبول نداريم؛ ما مقدار سالهاي معيّني را كه مورد قبول ما است به مجموعهي هيئت مذاكرهكننده گفتهايم كه چه مقدار، محدوديّت را قبول كردهايم، امّا تعداد سالهاي محدوديّت را گفتهايم ده سال و دوازده سال و اين چيزهايي كه اين حضرات ميگويند قبول نداريم.
در همين مدّتِ محدوديّت هم كه ما قبول ميكنيم، كار تحقيق و توسعه و ساخت و ساز بايد ادامه پيدا كند، كه اين هم از جملهي خطوط قرمزي است كه مسئولين محترم روي آن تكيه كردند؛ گفتند ما حاضر نيستيم از تحقيق و توسعه دست برداريم؛ حق با اينها است. در طول اين سالهاي محدوديّت هم، بايست تحقيق و توسعه ادامه داشته باشد. آنها حرف ديگري ميزنند؛ آنها ميگويند شما ده سال دوازده سال يا بيشتر هيچ كاري نكنيد، بعد از آن شروع كنيد به توليد، شروع كنيد به ساخت! كه اين حرف زور مضاعفي است، حرف غلط مضاعفي است.
از جملهي نقاط مهم اين است: بنده تصريح ميكنم، تحريمهاي اقتصادي و مالي و بانكي، چه آنچه به شوراي امنيّت ارتباط پيدا ميكند، چه آنچه به كنگرهي آمريكا ارتباط پيدا ميكند، چه آنچه به دولت آمريكا ارتباط پيدا ميكند، همه بايد فوراً در هنگام امضاي موافقتنامه لغو بشود؛ بقيّهي تحريمها هم در فاصلههاي معقول [لغو بشود]. البتّه آمريكاييها در زمينهي تحريمها يك فرمول پيچيدهي چند لايهي عجيب و غريبي را مطرح ميكنند كه اصلاً اعماق آن معلوم نيست؛ از انتهاي آن چه در ميآيد هيچ معلوم نيست. عرض كردم بنده بيانم بيان صريح است، تعبيرات ديپلماسي را بنده خيلي بلد نيستم؛ آنچه ما ميگوييم صريح و همين [است] كه گفتيم؛ اين مورد نظر ما است.
يك نكتهي اساسي ديگر اينكه لغو تحريمها منوط به اجراي تعهّدات ايران نيست؛ نميشود بگويند: شما رآكتور آب سنگين اراك را خراب بكنيد، سانتريفيوژها را به اين تعداد كاهش بدهيد، اين كارها را بكنيد، آن كارها بكنيد، بعد كه كرديد، بعد آنوقت آژانس بيايد شهادت بدهد، گواهي كند كه شما راست ميگوييد و اين كارها را انجام دادهايد، بعد ما تحريمها را برداريم! نه، اين را ما مطلقاً قبول نداريم؛ لغو تحريمها منوط به اجراي تعهّداتي كه ايران ميكند نيست. البتّه لغو تحريم يك مراحل اجرائياي دارد، ما اين را قبول داريم؛ اجرائيّات لغو تحريم با اجرائيّاتي كه ايران به عهده ميگيرد، بايد متناظر باشند؛ بخشي از اين در مقابل بخشي از آن، بخش ديگري از اين در مقابل بخش ديگري از آن.
يك نكتهي اساسي ديگر اين است كه ما با موكول كردن هر اقدامي به گزارش آژانس مخالفيم. ما به آژانس بدبينيم؛ آژانس نشان داده كه هم مستقل نيست، هم عادل نيست؛ مستقل نيست زيرا تحت تأثير قدرتها است؛ عادل نيست [چون] بارها و بارها برخلاف عدالت حكم كرده و نظر داده. بهعلاوه، اينكه بگويند «آژانس بايد بيايد اطمينان پيدا كند كه فعّاليّت هستهاي در كشور نيست» اين يك حرف غير معقولي است. خب، چهجور ميشود اطمينان پيدا كند؟ اصلاً اطمينان پيدا كردن [يعني چه]؟ مگر تك تك خانهها و وجب به وجب سرزمين كشور را اينها بگردند! چهجوري ميشود اطمينان پيدا كرد؟ موكول كردن به اين مسئله، نه منطقي است، نه عادلانه است.
با بازرسيهاي غير متعارف هم بنده موافق نيستم؛ پرسوجوي از شخصيّتها را هم بههيچوجه قبول ندارم و موافق نيستم؛ بازرسي از مراكز نظامي را هم نميپذيريم همچنان كه قبلاً هم گفتيم؛ زمانهاي ۱۵ سال و ۲۵ سال - كه مدام ميگويند ۱۵ سال براي فلان چيز، ۲۵ سال براي فلان چيز - و اين زمانهاي اينجوري را هم ما قبول نداريم؛ مشخّص است، اين زمان اوّل و آخري دارد و تمام خواهد شد.
اينها موارد عمده و مهمّي است كه روي آن تكيه داريم؛ البتّه خطوط قرمز فقط اينها نيست؛ دوستان مذاكرهكننده در جريان نظرات ما هستند؛ جزئيّات را با آنها در ميان گذاشتهايم؛ [البتّه] جزئيّات مورد نظر و آن چيزهايي كه بنده وارد ميشوم؛ در خيلي از جزئيّات هم ما وارد نميشويم.
ما دنبال توافقيم. اگر كسي بگويد كه در مسئولين جمهوري اسلامي كسي هست كه توافق را نميخواهد، خلاف گفته؛ اين را همه بدانند. مسئولين جمهوري اسلامي - بنده، دولت، مجلس، قوّهي قضائيّه، دستگاههاي گوناگون امنيّتي، نظامي، غيره - همه در اين جهت متّفقيم و موافقيم كه توافق بايد انجام بگيرد. در اين جهت هم باز همه متّفقند كه اين توافق بايد عزّتمندانه باشد، مصالح جمهوري اسلامي بدقّت و با وسواس بايد در آن رعايت بشود؛ در اين هم هيچ اختلافي نيست؛ دولت، مجلس، بنده، ديگران و ديگران همه در اين جهت متّفقيم، نظرمان يكي است. توافق بايستي توافقي باشد منصفانه و منافع جمهوري اسلامي را بايستي تأمين بكند.
اين را هم عرض بكنيم ما دنبال از بين بردن و برداشتن تحريمها هستيم؛ هدف ما از اين مذاكرات لغو تحريمها است؛ جدّاً دنبال اين هستيم كه اين تحريمها لغو بشود؛ امّا درعينحال خود اين تحريمها را ما فرصت ميدانيم. اينجور نباشد كه بعضيها تعجّب كنند كه چطور تحريم فرصت است؛ چطور تحريم - چيز به اين بدي - فرصت است؟ اين تحريم موجب شد ما به خودمان برگرديم؛ اين تحريم موجب شد ما به نيروي داخلي خودمان بينديشيم، دنبال ظرفيّتهاي داخلي باشيم؛ اينكه همه چيز را از بيرون وارد كنيم با پول نفت، براي يك كشوري مثل كشور ما بدترين بليّه و بزرگترين مشكل است كه متأسّفانه از قبل از انقلاب اين مشكل گريبانگير كشور ما شده و هنوز هم تا حدود زيادي ادامه دارد كه بايستي اين را قطع كنيم. ما در علم، در فنّاوري، در كارهاي گوناگون دنبال ظرفيّتهاي داخلي آمديم، انشاءالله در مورد اقتصاد هم همينجور [بشود]. اين عرايض ما در مورد هستهاي است. البتّه در مورد مسائل منطقه هم عرايضي اينجا يادداشت كرديم كه بگوييم لكن به ساعت كه من نگاه ميكنم ميبينم مثل اينكه اذان شده؛ بيش از اين ديگر مزاحم شما نميشويم.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد آنچه گفتيم و شنيديم براي خودت و در راه خودت و در خدمت بندگانت قرار بده؛ نيّتهاي ما را خالص بفرما. پروردگارا! توفيقات خودت را بر مسئولان، فعّالان، در دولت، در مجلس، در قوّهي قضائيّه، در نيروهاي مسلّح - كه مشغول تلاش و كار هستند - نازل كن؛ دستگيري و هدايت خودت را شامل حال آنها بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
۱) قبل از شروع بيانات معظمٌله، حجّتالاسلام والمسلمين حسن روحاني (رئيسجمهور) مطالبي بيان كرد.
۲) سورهي سبأ، بخشي از آيهي ۳
۳) مصباح المتهجّد، ج ۲، ص ۵۹۳
۴) سورهي واقعه، آيهي ۸۵؛ «و ما به آن [محتضر] از شما نزديكتريم ولي نميبينيد»
۵) سورهي عبس، آيات ۳۷ تا ۴۱
۶) سورهي طلاق، بخشي از آيههاي ۲ و ۳؛ ... «[خدا] براي او راه بيرونشدني قرار ميدهد. و از جايي كه حسابش را نميكند، به او روزي ميرساند»
۷) از جمله، بيانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوي در مشهد مقدّس (۱۳۹۴/۱/۱)
۸) بيانات در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام (۱۳۹۳/۴/۱۶)
۹) بيانات در جمع زائران و مجاوران حرم رضوي در مشهد مقدّس (۱۳۹۴/۱/۱)
۱۰) بيانات در ديدار جمعي از فرماندهان و كاركنان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در روز نيروي هوايي (۱۳۹۳/۱۱/۱۹)
۱۱) خندهي حضّار
افغانستان كشوري است كه به دليل واقع شدن در مسير چند سويه جنوب، غرب و آسياي مركزي به «قلب آسيا» معروف است و از موقعيت ويژه اي برخوردار است. مساحت افغانستان 652 هزار كيلومتر مربع مي باشد. تاكنون آمارهاي بسيار متفاوتي از جمعيت افغانستان ارائه شده است، اما متوسط آمارها، جمعيت افغانستان را بين 15 تا 20 ميليون نفر نشان مي دهد.
به لحاظ تنوّع قومي، افغانستان سيماي ناهمگوني دارد؛ اقوام و نژادهاي گوناگون مانند پشتون، تاجيك، هزاره، ازبك، تركمن و قزلباش با هم زندگي مي كنند. بعضي از محققان 55 گروه قومي را در افغانستان نام برده اند. دين اسلام، دين رسمي كشور و 99% مردم پيرو آن
مي باشند و 1% ديگر پيرو ادياني همچون هندو و مسيحيت مي باشند. گذشته از اينكه اسلام دين اكثريت مردم افغانستان است، اسلام براي همه افغان ها مرجع نهايي داوري و نماد مشترك و وحدت بخش محسوب مي گردد. با توجه به تنوّع قومي و ساخت سنّتي جامعه افغانستان، كه هنوز مفاهيم دولت، هويّت ملّي و وحدت ملّي دوره طفوليت خود را سپري مي كنند، نقش دين اسلام به عنوان نماد مشترك و وحدت بخش بيشتر حس مي شود.
منبع : مجله شيعه شناسي، شماره 5 , رضا حسيني كلمات كليدي ماشيني : افغانستان، شيعيان، هزاره، هزارهها، شيعيان افغانستان، مذهب، كابل، شيعه، اقوام،
افغانستان كشوري است كه به دليل واقع شدن در مسير چند سويه جنوب، غرب و آسياي مركزي به «قلب آسيا» معروف است و از موقعيت ويژه اي برخوردار است. مساحت افغانستان 652 هزار كيلومتر مربع مي باشد. تاكنون آمارهاي بسيار متفاوتي از جمعيت افغانستان ارائه شده است، اما متوسط آمارها، جمعيت افغانستان را بين 15 تا 20 ميليون نفر نشان مي دهد.
به لحاظ تنوّع قومي، افغانستان سيماي ناهمگوني دارد؛ اقوام و نژادهاي گوناگون مانند پشتون، تاجيك، هزاره، ازبك، تركمن و قزلباش با هم زندگي مي كنند. بعضي از محققان 55 گروه قومي را در افغانستان نام برده اند. دين اسلام، دين رسمي كشور و 99% مردم پيرو آن
مي باشند و 1% ديگر پيرو ادياني همچون هندو و مسيحيت مي باشند. گذشته از اينكه اسلام دين اكثريت مردم افغانستان است، اسلام براي همه افغان ها مرجع نهايي داوري و نماد مشترك و وحدت بخش محسوب مي گردد. با توجه به تنوّع قومي و ساخت سنّتي جامعه افغانستان، كه هنوز مفاهيم دولت، هويّت ملّي و وحدت ملّي دوره طفوليت خود را سپري مي كنند، نقش دين اسلام به عنوان نماد مشترك و وحدت بخش بيشتر حس مي شود.
بدون شك، افغانستان در دو دهه اخير از بحراني ترين كشورهاي منطقه و جهان محسوب مي شود. موقعيت استراتژيك اين كشور و دخالت بيگانگان، سيماي ناهمگون قومي، شكاف هاي مذهبي، ظهور جريانات تندرو مذهبي، بخصوص ديدگاه ارتجاعي طالباني را مي توان به عنوان زمينه هاي بحران ذكر كرد كه منجر به ناامني و جنگ در افغانستان شده است.
به دنبال سياست هاي جنگ سرد، افغانستان به عنوان ميداني براي رقابت شوروي (سابق) و آمريكا درآمد. در سال 1979 كه اتحاد جماهير شوروي نيروهاي نظامي خود را براي نجات و حمايت رژيم كمونيستي به افغانستان روانه كرد، اين كشور در دام يك جنگ ده ساله افتاد. در اين ميان، آمريكايي ها بر آن شدند با سرازير كردن تسليحات به سوي مبارزان، افغانستان را به «ويتنام روس ها» تبديل كنند. زماني كه آخرين سربازان شوروي افغانستان را ترك كردند، مجاهدين افغان كابل را تصرف كردند و جنگ افغانستان را به مرحله جديدي كشاندند.
تفرقه و اختلاف بين گروه هاي مسلّح و بروز جنگ شديد باعث تخريب كلي شهر كابل گرديد و افغانستان را در شرف از هم پاشيدگي قرار داد. نيروهاي نوظهور طالبان سه سال بعد وارد صحنه شدند و با حمله آمريكا به افغانستان، از صحنه سياسي حذف شدند. اكنون دولت انتقالي در افغانستان وظيفه تدوين قانون اساسي و زمينه سازي براي انتخابات مردمي را بر عهده دارد. در حال حاضر، گذشته از امنيت، مهم ترين مشكل و مسئله اجتماعي افغانستان بحران هويّت ملّي است؛ زيرا افغانستان داراي يك جامعه چند پارچه است. تنوّع و ناهمگوني اقوام و فقدان همكاري هاي وحدت بخش موجب شده است روند ملّيت سازي در اين كشور نتواند بحران را پشت سر بگذارد. از اين رو، هنوز هويّت ملّي مشترك تعريف شده و قابل قبولي براي همه مردم شكل نگرفته و هويّت هاي پراكنده قومي جايگزين هويّت ملّي شده اند.(1)
مذاهب اقوام افغانستان 1. مذهب حنفياكثريت مردم افغانستان پيرو مذهب سنّي حنفي اند كه جمعيت آن ها بين 65 تا 75% از كل جمعيت افغانستان تخمين زده مي شود.(2) مهم ترين اقوام پيرو مذهب حنفي را پشتون ها، تاجيك ها و ازبك ها تشكيل مي دهند.
1. پشتون ها: اين قوم عمدتا در شرق و جنوب افغانستان زندگي مي كنند. جمعيت آن ها 40 تا 50% برآورد شده است. اينان به زبان پشتو صحبت مي كنند كه از زيرشاخه هاي زبان هند و اروپايي است. پشتون ها در چند سده اخير، حاكميت سياسي را به طور انحصاري در اختيار خود داشته اند و گروه طالبان از همين قوم مي باشند.
2. تاجيك ها: اين گروه از اقوام آريايي اند كه در مناطق گوناگون افغانستان پراكنده اند و جمعيت آن ها بين 20 تا 30% برآورد شده است. تاجيك ها به زبان فارسي صحبت مي كنند و به رغم انحصار حاكميت سياسي پشتون ها، به طور محدود در ساختار قدرت سياسي سهيم بوده اند.
3. ازبك ها: اين عده از اعقاب تركان زردپوست آسياي مركزي اند كه عمدتا در نواحي شمالي افغانستان زندگي مي كنند. زبان اين قوم ازبكي است كه از زيرشاخه هاي زبان تركي مي باشد. ازبك ها همواره از اقوام محروم كشور بوده اند.
2. مذهب شيعهشيعيان افغانستان به دو فرقه تقسيم مي شوند: 1. جعفري؛ 2. اسماعيليه. شيعيان اسماعيلي بسيار اندكند و در «بدخشان» زندگي مي كنند. جمعيت اصلي شيعيان را شيعيان اثني عشري تشكيل مي دهند كه از هزاره ها، قزلباش ها و عده اي از تاجيك ها و پشتون ها تركيب يافته اند. شيعيان به زبان فارسي صحبت مي كنند و جمعيت اصلي شيعيان را هزاره ها تشكيل مي دهند، به طوري كه در افغانستان شيعه مترادف با هزاره مي باشد.
در مورد جمعيت شيعيان، اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. دليل اين امر نبود يك حكومت مركزي مقتدر است كه بتواند مستقل از فشارها و نفوذهاي قبيله اي و قومي عمل كند و نيز نيروي آموزش ديده و تجهيزات لازم را براي اين كار فراهم كند. در دو دهه اخير، به دليل جنگ هاي پياپي و عدم ثبات سياسي، فرصتي براي اين كار به وجود نيامده است. با اين حال، جمعيت شيعيان بين 25 تا 30% برآورده شده است(3) كه هزاره ها بين 20 تا 25% آن را تشكيل مي دهند.
مذهب شيعه در افغانستان هيچ گاه در قانون اساسي به رسميت شناخته نشده و تنها مذهب رسمي كشور حنفي بوده است و شيعيان همواره از سوي حكّام و دولت مردان ناديده انگاشته مي شده اند.
بسياري از پژوهشگران خارجي، كه در افغانستان به تحقيقات مردم شناسانه پرداخته اند، تحت تأثير نگرش حكومت مركزي، جامعه شيعي افغانستان هزاره ها را به فراموشي سپرده و كانون توجهات خود را قوم حاكم (پشتون ها) قرار داده اند، براي مثال، مونت استوارت الفنستون كتابي دارد به نام افغانان؛ جاي، فرهنگ؛ نژاد در 650 صفحه كه در سال 1808 ميلادي آن را نگاشته است. او در مجموع، 5 صفحه را به هزاره ها اختصاص داده است.
آن گونه كه واقعيت هاي تاريخي در چند سده اخير نشان مي دهند، دولت مركزي همواره تلاش كرده است اسمي از اين مردم در نشريات و جرايد كشور برده نشود. در دائرة المعارف آريانا، كه به همّت دانشمندان افغاني و با نظارت حكومت مركزي نوشته شده و در 6 جلد و بيش از 5 هزار صفحه به چاپ رسيده، فقط چند سطر، آن هم درباره هزاره جات مركز شيعيان نوشته شده است، بدون اينكه اسمي از مردم آن سرزمين ببرد.(4) علي رغم سياست هاي مبتني بر تصفيه قومي و مذهبي عليه شيعيان، آن ها شديدا به مذهب خود پايبند مانده اند.
غالب شيعيان از دستورات مذهبي خود در گذشته هاي دور و نزديك منصرف نشده اند و به رغم مهمل بودن آزادي مذهبي آنان در قانون اساسي كشور و روش ظالمانه و حتي وحشيانه حاكم، تا حدّ مقدور به آن عمل كرده اند و در مواردي هم عبادات خود از قبيل مسح پا در وضو، دست باز در نماز، سجده بر خاك و امثال آن را در خفا بجا آورده اند.(5)
در دوران كنوني، اوضاع بسيار متفاوت است و شيعيان در كنار اهل سنّت با هم زندگي مي كنند و تا حدّ زيادي نگرش هاي منفي مذهبي نسبت به يكديگر از بين رفته اند.
در اينجا به توضيح مختصري درباره هزاره ها به عنوان جمعيت اصلي شيعيان و يكي از اقوام مهم كشور افغانستان مي پردازيم:
3. هزاره هاهزاره ها از نژاد زردند كه از ديرباز در كوه پايه هاي مركزي و در مناطقي كه در قرن سيزدهم ميلادي در تصرف آنان بود سكونت داشته اند. در اينكه آيا اصل و منشأ آنان «مغولي» و يا «ترك» و يا تركيبي از اين دو مي باشد جاي بحث وجود دارد، اما زبان آنان فارسي است. هزاره ها غالبا در ناامني اقتصادي به سر برده اند. آنان از دهه 1880 به بعد، متحمّل شرايط سخت اقتصادي، سياسي و اجتماعي شدند و قيام آنان عليه برتري طلبي پشتون ها به طور وحشيانه اي در اواخر قرن نوزدهم سركوب شد.(6) هزاران تن از آنان كشته و زنان و كودكانشان به اسارت رفته و به ناچار دست به مهاجرت هاي دست جمعي به سوي ايران كه اكنون در مشهد به «خاوري» معروفند و پاكستان زده اند. آنان كه در داخل كشور ماندند، به خاطر از دست دادن زمين هاي حاصلخيز خود، به ناچار به شهرها، بخصوص به كابل، به عنوان كارگران غيرماهر و خدمتگزاران منازل مهاجرت كردند.
همه اين مسائل موجب شدند هزاره ها داراي موقعيت اجتماعي و خوبي نباشند. پس از تصرف زمين هاي حاصلخيزشان توسط پشتون ها، آن ها مجبور شدند به داخل ارتفاعات مركزي پيش روي كنند كه با كمبود شديد زمين مواجه شده و به لحاظ اقتصادي به شدت ضعيف گرديدند و مهم تر از آن، جامعه شيعي هزاره پس از اين حوادث، در ميان كوه هاي سر به فلك كشيده مركزي به خود فرو رفت و ارتباطش با اطراف قطع شد و در نتيجه، دچار ضعف فرهنگي شديدي گرديد. با اين حال، در چند دهه اخير، تحوّلات شگرف سياسي و فرهنگي در جامعه شيعي هزاره اتفاق افتادند.
شروع جنگ بر ضد دولت كمونيستي كابل در قالب گروه هاي سياسي سرآغاز بسياري از تحولات بود و آن ها را جزو نخستين گروه هاي مجاهدين قرار داد كه در سال 1358 ش تمام سرزمين هايشان را آزاد ساختند.(7) همزمان شروع مهاجرت هاي شيعيان به سوي كشورهاي همسايه سرآغازي جديد در زندگي فرهنگي و اجتماعي شيعيان بود. بيشتر شيعياني كه در مهاجرت زندگي مي كنند با سوادند و عده اي قابل توجه نيز داراي تحصيلات عاليه مي باشند و توانسته اند در ساختار حكومت جديد افغانستان نيز سهيم باشند. به طور كلي، چشم انداز اميد بخشي را مي توان از آينده آن ها ترسيم كرد.
پيشينه تشيّع در افغانستاندر مورد زمان ورود تشيّع و گسترش آن در افغانستان اختلاف نظر وجود دارد كه در اينجا به دو نظريه اصلي در اين باره اشاره مي كنيم:
الف. ورود تشيّع در عهد صفويعده اي بر اين اعتقادند كه در عصر حكومت صفويان و بخصوص دوران پادشاهي شاه عبّاس، مذهب شيعه وارد افغانستان شده است. اين نظريه ابتدا توسط ومبري در سال 1895 ارائه شد. وي در مورد شيعه شدن هزاره ها چنين مي گويد: «شاه عبّاس آن ها [هزاره ها] را مجبور كرد مذهب شيعه را بپذيرند.»(8) مدتي بعد شرمن نيز نظريه مشابهي ارائه كرد: «مذهب شيعه تنها مي تواند از طريق غرب، از ايران تنها ملت مهم شيعه در جهان اسلام وارد هزاره جات شده باشد. هزاره ها مانند فارس ها، شيعه اثني عشري هستند ... تا ظهور صفويه، شيعه مذهب دولتي نشده و ايرانيان كاملاً به آن نگرويده بودند ... بدين ترتيب، مي توان نتيجه گيري كرد كه مذهب شيعه چندي بعد از ظهور صفويه، يعني حوالي قرن شانزدهم و يا بعد از آن به ميان هزاره ها راه يافته است.»(9)
دلايلي در دست هستند كه بر اساس آن ها مي توان گفت: شيعه قبل از رسمي شدن در ايران، به صورت چشم گيري در افغانستان وجود داشته، هرچند ظهور صفويه در ايران بدون شك در گسترش آن نقش داشته است:
1. شيخ صدوق ابن بابويه قمي، كه يكي از علماي بزرگ شيعه است، به خاطر فشار حكومت در سخت گيري بر شيعيان، زندگي در قم برايش مشكل شد و به طرف يكي از روستاهاي بلخ، كه ساكنان آن همه شيعه بودند، مهاجرت كرد و شيعيان با گرمي از او استقبال نمودند و از ايشان تقاضاي نوشتن كتاب فقهي كردند. ايشان نيز كتاب مهم و معروف خود، من لا يحضره الفقيه، را در اين روستا تأليف نمود.(10)
2. يكي از معتبرترين متون تاريخي زمان شاه عبّاس كتاب تاريخ امراي عباسي، نوشته اسكندر بيگ تركمن مي باشد كه نشان مي دهد شيعه پيش از صفويه، در افغانستان وجود داشته است.
«هزاره ها قبل از زمان شاه عبّاس شيعه بودند. دو يا سه هزار سرباز هزاره تحت فرمان دين محمّد خان ازبك در مقابل لشكر شاه عبّاس جنگيدند.»(11)
ب. همزماني ورود اسلام و تشيّع به افغانستانمطابق اين نظريه، پيدايش تشيّع در هزاره جات مربوط به دوران حكومت حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي باشد. در عصر خلافت ايشان بود كه مردم «غور» (هزاره جات) اسلام را پذيرفتند(12) و حضرت علي عليه السلام پرچمي براي رئيس غور فرستاد و او را به امارت آن كوهستان ابقا نمود. بدين صورت، محبت خاندان پيامبر در قلب مردم غور (هزاره جات) راسخ گرديد. مؤلّف مختصر المنقول در اين باره مي گويد: «اعتقاد صاحب طبقات ناصري و فريدالدين مبارك شاه مرو رودي، كه تاريخ سلاطين غور را به رشته نظم درآورده، آن است كه اهل غور در زمان خلافت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام مسلمان شدند و سبب آن بود كه حاكم غور در آن زمان شخصي بود از اولاد ضحّاك و او منشوري به خط يد اسدالله الغالب علي بن ابي طالب عليه الصلاة والسلام به نام خود در باب حكومت غور حاصل كرده بود و اولاد او بدان مفاخرت كردندي و آن منشور تا زمان بهرام شاه ابن مسعود غزنوي در دست بود.»(13)
از اظهارات زمجي اسفزاري نيز چنين برمي آيد كه غوريان به اينكه به دست حضرت علي عليه السلام مشرّف به دين اسلام شده بودند، افتخار مي كردند و از سياست هاي ظالمانه بني اميّه پي روي نمي كردند. وي مي نويسد: «بدين مفاخرت دارند كه در زمان بني اميّه در جميع ممالك اسلام بر سرهاي منبر بر اهل خاندان رسالت لعن كردند، الاّ غور كه ولات بني اميّه بدان ولايت راه نيافتند.»(14)
ميرخواند هم در همين مورد ابياتي را از مباركشاه، شاعر دربار غياث الدين، نقل كرده است:
به اسلام در هيچ منبر نماند كه بروي خطيبي همي خطبه خواند كه بر آل ياسين به لفظ قبيح بكردند لعنت به وجه صريح ديار بلندش از آن شد مصون كه از دست ناكسان بُد برون از اين جنس هرگز در او كس نگفت نه در آشكارا، نه اندر نهفت نرفت اندر او لعنت خاندان بر اين بر همه عالمش فخر دان همين پادشاهانِ با دين و داد بدين فخر دارند بر هر نژاد.(15) توزيع جمعيت شيعيان 1. شيعيان هزاره جاتهزاره جات، كه در قلب افغانستان واقع شده، شامل استان هاي باميان، غزني، ارزگان، غور، جوزجان، سمنگان و قسمتي از بلخ است. هزاره جات از نظر جغرافيايي، طوري قرار گرفته كه استان باميان در قلب و مركز آن واقع شده است و ساير نواحي در اطراف آن قرار دارند.
در افغانستان، موقعيت جغرافيايي و محل زندگي شيعيان شديدا متأثّر از مسائل مذهبي بوده است. بسياري از شيعيان كه اكنون در قلب افغانستان و ارتفاعات مركزي زندگي مي كنند، از روي ميل و علاقه آنجا را براي زندگي انتخاب نكرده اند، بلكه فشار حكومت مركزي، بخصوص سياست كوچ اجباري، آن ها را از دامنه كوه ها به داخل ارتفاعات سوق داده است كه از نقطه نظر دفاعي، به خاطر گردنه هاي صعب العبور مناسب به نظر مي رسد اما شرايط زندگي در آنجا بسيار سخت است.
تمركز اصلي شيعيان افغانستان در هزاره جات است؛ سرزميني كه حدّ متوسط ارتفاع آن از سطح دريا سه هزار متر مي باشد. هزاره جات پيش از دهه 1880 شامل زمين هاي حاصلخيز وسيعي بود كه در اختيار شيعيان قرار داشت، اما از دهه 1890 به خاطر سياست هاي ظالمانه و خشونت بار عبدالرحمن مرزها تغيير كردند. پس از فتواي جهاد عليه شيعيان، كه توسط علماي درباري اهل سنّت صادر شد و جنگي كه به دست عبدالرحمن اتفاق افتاد، بسياري از شيعيان كشته شدند و زمين هاي آن ها مصادره گرديدند و در اختيار اقوام پشتون قرار گرفتند و بدين سان، آن ها را وادار به انتقال به دژهاي صعب العبور نمودند.
بزرگ ترين سلسله جبال هزاره جات، كه ستون فقرات آن را تشكيل مي دهد، كوه هاي «بابا» است. هزاره جات علاوه بر داشتن رودخانه ها داراي درياچه هاي طبيعي است. آنچه تعجب همگان را برانگيخته، وجود اين درياچه در ارتفاعات 3 هزار متري از سطح درياست.
2. شيعيان كابلشيعيان در كابل به دو دسته عمده قومي تقسيم مي شوند:
اول قزلباش ها كه از زمان تصرف كابل توسط نادر شاه در همانجا ساكن شدند و در بعضي از مقاطع، نقش مهمي در جريانات تاريخي داشته اند. عموما قزلباش ها به سبب قرابت صوري و شكلي به پشتون ها، كمتر مورد آزار و اذيت واقع شده اند و موقعيت اقتصادي نسبتا خوبي دارند.
دوم هزاره ها كه به دليل شرايط دشوار زندگي در هزاره جات، سركوب مضاعف حكومتي و كمبود عمومي تسهيلات اوليه مانند بيمارستان و مدرسه به كابل مهاجرت كرده اند و در شغل هاي رده پايين مشغول به كار بوده اند. به لحاظ جمعيت، گفته مي شود: در هنگام فتح كابل در زمان مجاهدين، نيمي از جمعيت كابل متعلّق به هزاره ها بوده است.(16)
3. شيعيان شمالناحيه تركستان افغانستان يا همان «ساحه شمال» از مناطقي است كه به جرأت مي توان گفت: 50% جمعيت آن، بخصوص در استان هاي بلخ و جوزجان، متعلّق به شيعيان است. البته حضور شيعيان در استان بلخ نمود بيشتري دارد؛ چه اينكه بيشتر ساكنان مزار شريف و نواحي اطراف آن را شيعيان تشكيل مي دهند. در سال 1377 طالبان با تصرّف «مزار شريف»، دست به قتل عام گسترده زدند. «روضه سخي»، كه منسوب به حضرت علي عليه السلام مي باشد، در اين شهر قرار دارد و مردم به شدت معتقدند كه قبر حضرت علي عليه السلام در مزار شريف است و شيعه و سنّي براي زيارت مشتاقانه به آنجا مي آيند.
زبان و ادبيات افغانستانزبان يكي از مهم ترين نمادهاي اساسي بشر به شمار مي رود. «نماد» عبارت است از: نوعي حامل اطلاعاتي كه شكل و معناي آن به وسيله جامعه اي كه آن را مورد استفاده قرار مي دهد، معيّن مي شود. اين قابليت آفرينش نماد مخصوص انسان هاست. نمادها در واقع چيزي بيشتر و مهم تر از نوعي وسيله ارتباطي هستند. آن ها ابزارهاي عمده فكر و آفرينش اند. زبان به عنوان يك نماد، دنياي اجتماعي را وسعت مي دهد. با زبان مي توانيم ابعادي از جهان و تجربه هاي خود را توصيف كنيم. در واقع، نمادها دريچه هايي هستند كه از طريق آن ها مي توانيم نظري به عميق ترين و پنهاني ترين ساخت هاي فرهنگي خود بيندازيم. لغات به كار گرفته شده در يك زبان و چگونگي استفاده از آن ها چشم اندازي منحصر به فرد درباره واقعيتي كه يك فرهنگ براي محسوس كردن جهان ايجاد كرده است، ارائه مي دهد. از اين رو، براي آشنايي با فرهنگ يك جامعه، نظري هر چند اجمالي به زبان و ادبيات آن ها ضروري مي نمايد.
زبان شيعيان افغانستان فارسي دري است؛ چنان كه اصطخري مي نويسد: زبان غور چون زبان اهل خراسان فارسي بوده است. زبان مردم غور و غزني و باميان و بست و قندهار فارسي بوده است. شعراي مناطق ياد شده تماما به فارسي شعر گفته اند.(17)
البته زبان فارسي، زبان اختصاصي شيعيان نيست بلكه تاجيك ها نيز در افغانستان به زبان فارسي صحبت مي كنند. زبان فارسي در افغانستان داراي گويش هاي متفاوتي است كه مهم ترين آن ها هزارگي، كابلي، هراتي و بلخي مي باشد. بيشتر شيعيان، كه هزاره هستند، با گويش هزارگي صحبت مي كنند. گويش هزارگي از زبان مغولي و تركي تأثير پذيرفته است.
تمامي آثار در حوزه ادبيات مكتوب شيعيان به زبان فارسي دري هستند و از الفاظ و گويش هزارگي استفاده نمي كنند. حتي خطيبان و وعّاظ ديني در هزاره جات و ساير مناطق شيعه نشين، به زبان فارسي خطابه مي خوانند و از الفاظ محلّي به ندرت استفاده مي كنند و آن را خلاف فصاحت و بلاغت مي دانند. اين خطابه ها و موعظه ها به گونه اي هستند كه يك فارسي زبان به راحتي مي تواند آن ها را بفهمد.
برخي از علما و بزرگان ديني از زبان عربي براي نوشتن آثار خود استفاده مي كنند كه مي توان به بزرگاني همچون آية الله مدرّس، آية الله محقّق كابلي و آية الله فيّاض اشاره كرد.
نكته اي كه بايد توجه بيشتري به آن نمود اين است كه در حوزه آثار مكتوب، ضعفي آشكار در جامعه شيعي افغانستان وجود دارد. در دو سده اخير، توليد آثار مكتوب در حد صفر بوده بجز دو دهه اخير كه رشدي اعجاب انگيز داشته است. از اين رو، ارتباط با گذشته قطع شده است و حتي آثار مكتوب گذشتگان نيز قابل رديابي تاريخي نمي باشد يا دست كم، كاري بسيار مشكل است.
با توجه به عدم توليد آثار مكتوب قابل توجه، اطلاعات بسيار كمي در رابطه با گذشته بر جاي مانده، به طوري كه جامعه شيعي افغانستان را دچار بحران هويّت تاريخي نموده است. البته عقب ماندگي در حوزه آثار مكتوب با توجه به حكومت هاي متعصّب قومي و مذهبي در دو سده اخير فرايندي عمدي بوده كه از طرف حكومت هدايت مي شده است.
در اين فرايند، ابتدا هزاره ها به طور اجباري به سمت مناطق مرتفع مركزي افغانستان سوق داده شدند تا ارتباط آن ها را با دنياي خارج قطع كنند. و در محاصره جمعيتي سني قرار گيرند. پس از قطع ارتباط با محيط بيروني به خصوص مراكز علمي ديني نجف و مشهد جامعه شيعي افغانستان در انزواي شديدي قرار گرفت و پس از حملات عبدالرحمان در سال 1893 تا مرز نابودي كامل پيش رفت از آن زمان به بعد بر اثر تبعيض هاي فراواني كه نسبت به اين مردم اعمال شد در تمام جوانب و عرصه ها فرهنگي، اجتماعي، سياسي عقب نگه داشته شدند به طوري كه عده اي كثير از جمعيت شيعيان بي سواد بودند و آن عده هم كه در شهرها زندگي مي كردند به دلايل مشكلات اقتصادي فراوان قدرت بر تحصيل نداشتند لذا تا قبل از شروع انقلاب و مهاجرت شيعيان به كشورهاي ديگر حوزه ادبيات مكتوب رشد و پيشرفتي نكرده بود.
ادبيات شفاهيضعف آثار مكتوب باعث شده است مردم براي انتقال و حفظ ميراث گذشتگان به نقل روي آورند و معمولاً مردم قصه ها و داستان ها و ضرب المثل هاي فراواني از حفظ دارند. در هزاره جات، به دليل زمستان سرد و طولاني، مردم بي كارند و خواندن كتاب هايي مثل شاهنامه، حيدر بيك، حمله حيدري، ديوان حافظ و ليلي و مجنون مرسوم است. بيشتر مردم اشعار را از حفظ مي خوانند.
از ميان داستان ها و قصه ها و افسانه هايي كه در ميان مردم وجود دارند، به ذكر يك داستان شفاهي، كه مربوط به چگونگي شيعه شدن مردم هزاره جات مي باشد، مي پردازيم:
روزي سائلي خدمت مولاي متّقيان علي عليه السلام شرفياب شد و درخواست كمك نمود. آن سرور به طريق طي الارض، او را در ملك بربر (هزاره جات) آورد. مردم اين سرزمين در آن وقت كافر بودند. سائل طبق نقشه از قبل تعيين شده، مولا را به عنوان غلام هنرمندي كه كارهاي خارق العاده مي تواند انجام دهد، به شاه بربر فروخت و برابر وزن آن سرور زر دريافت كرد. حضرت علي عليه السلام متقبّل شد كه سه كار مهم را، كه حتي لشكر بربر هم نمي تواند از عهده آن ها برآيد، به تنهايي انجام دهد: 1. اژدهاي عظيم الجثه باميان را نابود كند. 2. رودخانه بربر را ببندد و مهار كند. 3. علي عرب را دست بسته نزد شاه بربر حاضر نمايد. او در باميان، اژدها را كشت و سپس براي جلوگيري از طغيان آب، شش سدّ (بند) درست كرد به نام هاي «بند هيبت»، «بند پنير»، «بند ذوالفقار»، «بند دُلدُل» و «بند قنبر» و «بند بربر» كه قبلاً در اين سدها هميشه هزار نفر كار مي كردند تا جلوي طغيان آب را بگيرند. پس از اين اتفاق، همگي هزار نفر كارگر، مسلمان و شيعه شدند و مردم هزاره از نسل همان هزار نفرند و به همين دليل اين ها، را «هزاره» گويند. سپس حضرت امير نزد شاه بربر آمد كه او هم مسلمان و شيعه شد.(18)
علاوه بر داستان هاي شفاهي، ضرب المثل هاي حكيمانه فراواني در بين شيعيان وجود دارند كه به ذكر برخي از آن ها مي پردازيم:
اگه قوم و خويش داري، پشت تو دَ كويه: اگر قوم و خويش داشته باشي، پشتت به كوه است.
نيمچه حكيم خطر جان، نيمچه ملاّ خطر ايمان: حكيم نيمه تمام براي جان خطر دارد، ملاّي نيمه تمام براي ايمان خطر دارد.
ديل كه تنگ نبشه، جاي تنگ نيه: دل كه تنگ نباشد (كنايه از انسان بخيل و حسود) جاي تنگ نيست.
شيشه كه مَيدَه شد، تيزتر موشه: شيشه كه شكست تيزتر مي شود.
دير آيه درست آيه: هر چه ديرتر آيد درست تر آيد.
تنگ آمد، دَ جنگ آمد: چون عرصه بر او تنگ شد ناگزير كمر به جنگ بست.
آو طرف آوريز خو موره: آب به طرف آبريز خود مي رود.
نهاد آموزش در افغانستانآموزش و پرورش به عنوان يكي از نهادهاي مهم اجتماعي، كاركردهاي گوناگوني دارد كه مهم ترين آن ها حفظ و انتقال ميراث مشترك انساني به نسل هاي بعدي است. در كشور افغانستان، آموزش و پرورش به طور نظري، رايگان و اجباري است، ولي واقعيت اين است كه به دليل تخريب كلي و يا آسيب ديدگي تمامي مدارس در طول سال هاي جنگ، مدرسه اي براي تحصيل وجود ندارد. طبق برآوردهاي به عمل آمده، قريب 85% درصد از معلمان در سال هاي جنگ كشور را ترك كرده اند. البته پيش از شروع جنگ، بيشتر جمعيت افغانستان دست رسي به آموزش رسمي نداشتند، اگرچه در اوايل دهه هفتاد ميلادي براي اقشار ثروتمند شهري، امكانات آموزش و پرورش به خوبي مهيّا بوده است.
براي اقشار فقير و 80% درصد جمعيت روستايي امكانات آموزشي بسيار محدود بوده است. در اين ميان، اگر آموزشي هم وجود داشته، به طور سنّتي و توسط روحانيان انجام مي شده است. در هزاره جات، هنوز هم مدارس سنّتي وجود دارند كه در زمستان ها فعاليت مي كند. در اين مدارس سنّتي، خواندن و يادگيري قرآن مهم ترين ركن آموزش هستند. در واقع، كسي كه مكتب مي رود، اولين كار او فراگيري قرآن است، سپس فراگيري ديوان حافظ شروع مي شود.
از مدارس جديد تا سال 1340 ه. ش در هزاره جات خبري نبود. در اين زمان بود كه مدارس ابتدايي و مدارس دهاتي مطرح شدند. مدارس ابتدايي در طي شش سال پايان مي يافتند و مدارس دهاتي سه ساله بودند كه پس از آن دانش آموز از چرخه آموزشي حذف مي شد.
همزمان با اين طرح، شايعاتي نيز بين مردم پراكنده شدند مبني بر اينكه هر بچه اي كه به مكتب برود، كافر مي شود و از دين روي گردان مي شود و عقيده اش را از دست مي دهد. منشأ اين شايعات مأموران حكومتي و افراد ذي نفع در اين جريان بودند تا بتوانند با استفاده از سادگي و جهل مردم، پول بيشتري از مردم بگيرند. از سوي ديگر، مردم هزاره جات نيز پس از جنگ عبدالرحمن و ديدن ظلم هاي فراوان، هيچ اعتمادي به دولت نداشتند. از اين رو، شايعات قوّت بيشتر مي گرفتند و مردم براي حذف اسم فرزندانشان از ليست مشمولان مكتب، حاضر به پرداخت رشوه مي شدند كه پس از چندي امري عادي و مرسوم شده بود و فقط كساني كه پول براي رشوه دادن نداشتند پسرانشان به مكتب مي رفتند.
امروزه درس خواندن در مناطق شيعه نشين امري رايج است، هرچند امكانات بسيار كم مي باشند.
عده اي از شيعيان، كه از آغاز جنگ به كشورهاي همسايه، بخصوص ايران و پاكستان مهاجرت كرده اند، از سطح سواد نسبتا خوبي برخوردارند و حتي عده اي قابل توجه داراي تحصيلات عالي مي باشند كه اين امر چشم انداز روشني براي حضور شيعيان در صحنه هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي ترسيم مي كند.
آداب و رسوم مذهبي و اجتماعيآداب و رسوم اجتماعي در افغانستان شديدا تحت تأثير مذهب قرار گرفته است، بخصوص شيعيان به خاطر فشارهاي مذهبي، حساسيت بيشتري نسبت به مسائل مذهبي خود نشان مي دهند و به هر طريقي سعي در حفظ آن ها دارند. به طور كلي، مذهب نمودي آشكار در زندگي شيعيان دارد كه در اين جابه بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:
1. منقبت خوانييكي از رسوم مذهبي شيعيان كه كمتر مورد توجه قرار گرفته منقبت خواني است. اين مراسم به صورت هفتگي در خانه هاي خصوصي يا تكيه خانه ها برگزار مي شود. منقبت خوانان يا مدّاحان بر حسب توانايي، اشعاري را از حفظ در وصف خداوند، پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و فرزندانش به نوبت مي خوانند. اين اشعار معمولاً با آهنگ دل انگيزي خوانده مي شود. در چنين مجالسي، فقط مردان شركت مي كنند. اين رسم فقط ويژه افغانستان است و در ديگر كشورهاي اسلامي ديده نمي شود. هر مدّاح چند هزار شعر از حفظ دارد و با آهنگ هاي گوناگون مدّاحي مي كند. اشعار، كه از بهترين ديوان هاي شعري شيعيان برگرفته شده، توسط كساني كه چه بسا بي سواد هستند، از حفظ خوانده مي شوند. مدّاحان معمولاً عصا در دست و در حالت قدم زدن ميان مستمعان به مديحه سرايي مي پردازند. عصايي كه مدّاح در دست خود مي گيرد به يكي از مو سفيدان تعلّق دارد و مقدّس شمرده مي شود. به همين دليل، وي پيش از شروع مدّاحي و پس از آن عصا را مي بوسد.
2. مجالس عزاداري امام حسين عليه السلامشيعيان در افغانستان در انجام مراسم و مناسك مذهبي خود آزاد نبودند و بيشتر اعمال خود را در خفا انجام مي دادند و يا تقيّه مي كردند. اوج اين گونه رفتارهاي تبعيض آميز مذهبي را مي توان در دوران عبدالرحمن مشاهده كرد كه از برپايي مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام شديدا جلوگيري مي كرد كه اين امر باعث درگيري و برخوردهاي خونين ميان مأموران و مردم مي شد. در بسياري از نقاط، مراسم محرّم به طور مخفيانه انجام مي شد.
با تغيير شرايط اجتماعي، انتظار مي رفت كه در عصر قانون اساسي، اين وضع بهبود يابد و ترتيبات قانوني براي جلوگيري از اين تعارض ها و بدبيني هاي مذهبي كه منجر به تفرقه اجتماعي مي شود، اتخاذ گردد. اما متأسفانه در اين مقطع نيز سياست تبعيض نژادي و مذهبي بر سر حكّام و فرمانروايان كابل سايه افكنده بود و از اين رو، هيچ تغييري در اين سياست زيان بار ايجاد نگرديد و دستگاه حاكم به طور رسمي، ممنوعيت برگزاري مجالس تعزيه امام حسين عليه السلام را اعلام كرد و نيز در اين سال (1313) دستور اكيدي صادر شد مبني بر اينكه شيعيان حق برگزاري تعزيه حضرت سيدالشهداء را ندارند.(19)
سرانجام، در پي اعتراض ها و تلاش هاي علما در دهه 1340 شمسي، كه به «دهه دموكراسي» معروف است،(20) شيعيان آزادي انجام مناسك مذهبي خود را به دست آوردند و توانستند آزادانه مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء را برگزار نمايند.
مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء با ذكر يك صلوات آغاز مي شود و ابتدا شخصي در پله اول منبر قرار مي گيرد و چند بيت شعر مي خواند كه به آن «ذاكر» مي گويند. بعضي اوقات خردسالان اين كار را انجام مي دهند كه به آن ها «نوجوان» گفته مي شود. سپس ديباچه خوانان بر منبر قرار مي گيرند. ديباچه خوان به صورت مختصر، موعظه مي كند و روضه مي خواند كه زمينه براي حضور آخوندهاي بزرگ تر فراهم شود. معمولاً معروف ترين و اصلي ترين سخنران در آخر از همه سخنراني مي كند و سپس دعاي پاياني را مي خواند. پس از پاياين مراسم سخنراني، سينه زني شروع مي شود. در اين مراسم، افراد به صورت منظّم صفوفي را تنظيم كرده و در حالت نشسته و دو زانو روبه روي هم قرار مي گيرند و با حركاتي منظّم و هماهنگ با نوحه خوان دست ها را بر سينه و زانو مي زنند. معمولاً در ايام محرّم، پذيرايي بسيار خوبي از عزاداران صورت مي گيرد و با حليم، كه غذايي محلي است و از گندم و گوشت تهيه مي شود، از عزاداران پذيرايي مي كنند.
3. اعياد و مناسبت هاجشن هايي كه در ميان شيعيان افغانستان برگزار مي شوند، تماما مذهبي بوده و با مراسم مخصوص به آن ها انجام مي شود معمولاً سالروز ولادت ائمّه اطهار عليهم السلام را در طول سال جشن مي گيرند. اما مهم ترين عيدهايي كه جلوه اي خاص دارند عبارتند از:
1. عيد فطر: مردم اين روز را با خواندن نماز عيد و پوشيدن لباس هاي نو و رفت آمد به خانه يكديگر گرامي مي دارند.
2. عيد قربان: مردم اين روز را با دادن نذورات گرامي مي دارند.
3. عيد برات: در اين روز، كه ميلاد قائم آل محمّد عليه السلام است، مجالسي براي گرامي داشت آن برپا مي دارند كه همواره با مدّاحي و مقالات ادبي همراه است.
4. عيد اموات: معمولاً يك يا دو شب قبل از عيد فطر و عيد قربان، عيد مردگان و گذشتگان اعلان مي شود و در آن روزها معمولاً مجلس ختم قرآن و روضه خواني برگزار مي كنند و از دعوت شدگان پذيرايي مي كنند و ثواب آن را به روح مردگانشان اهدا مي كنند.
5. عيد نوروز: اين روز را با خلافت ظاهري حضرت علي عليه السلام مصادف مي دانند و براي چند روز مجالس برگزار مي كنند.(21) نوروز در افغانستان، بخصوص در ميان شيعيان، آداب خاصي دارد كه به چند نمونه از آن مي پردازيم:
كمپيرك: به كسي گفته مي شود كه پير و فرتوت شده باشد. در آستانه نوروز (7 روز مانده به نوروز) نمايش «كمپيرك» اجرا مي شود. در روستا، جوانان و نوجوانان جمع مي شوند و يك نفر خود را به شكل كمپيرك درمي آورد و ديگران بچه هاي او مي شوند. يكي هم به نام «گربه» اين بچه ها را اداره مي كند. كمپيرك با پالتوي دراز به تن و عصاي بلند در دست، لنگي بزرگي بر سر، با ريش سفيد پر پشت و بَروتِ (سبيل) شمشيري خانه به خانه در پي نوروز مي گردد و بر درِ هر خانه اي كه مي رسد، مي ايستد و در مي زند و مي خواند: «كمپير، كمپير آمد. بلا زخانه برآمد ...» و سراغ نوروز را از اهل آن خانه مي گيرد. در پاسخ، يكي از اهل خانه بلند به او مي گويد: «نوروز اينجا نيامده، ما او را نديده ايم، خبري هم نداريم. برو از خانه ديگري بپرس.» اهل خانه مي دانند تا چيزي مثل آرد، گندم و پول به كمپير ندهند، از آنجا نمي رود. در پايان، پس از رفتن به همه خانه هاي روستا، آنچه را جمع شده به مستمندان يا در مسجد به ميهمانان هديه مي كنند.
تخم مرغ شكني: در قريه «سوليچ» نوروز را عيد مي گيرند. روز اول مدّاحي و منقبت خواني و روضه در حسينيه برپا مي شود و در پايان مجلس، با آبگوشت پذيرايي مي كنند. از ورزش هاي مرسوم در اين ايّام، كشتي، بزكشي، اسب دواني و تخم مرغ شكني است: يعني عده اي تخم مرغ آب پز شده مهيّا مي كنند و در روز عيد به ديگر تخم مرغ هاي آب پز شده مي كوبند. آنكه تخم مرغش سالم بماند، شكسته شده ها را از آن خود مي كند.(22)
شيعيان افغانستان و سياستهمزمان با تغيير نام خراسان به «افغانستان» و جلوس احمد شاه دراني بر تخت سلطنت، سياست هاي خصمانه اي از طرف وي و ساير حكّام بعدي درباره شيعيان مشاهده شدند. اين سياست ها در طول زمان، داراي شدت و ضعف بودند، اما به عنوان اصول كلي سياست هاي حكّام افغانستان پذيرفته شدند.
تا پيش از 1892 م شيعياني كه در هزاره جات زندگي مي كردند تا حدي از دولت مركزي مستقل بودند، اما در ساير مناطق شيعه نشين تبعيض ها و ظلم هاي فراواني صورت مي گرفت. سياست تسخير اراضي شيعيان به بهانه هاي گوناگون، از غم انگيزترين حوادث اين سال ها مي باشد. با تصرف اراضي، هزاره ها (شيعيان) بيشتر به سمت ارتفاعات مركزي رانده مي شدند. در اين ميان، هر از گاهي قيامي صورت مي گرفت كه به شدت سركوب مي شد. بدين سان، هزاره ها در ارتفاعات مركزي هزاره جات به محاصره اقتصادي و انزواي فرهنگي افتادند و ارتباط آن ها با مراكز جهان تشيّع نجف و مشهد قطع شد. در اين زمان، تنها حاكم بلامنازع بر مردم شيعه هزاره جات ميرها بودند كه با پرداخت مالياتي به دولت مركزي، اختيارات تام به دست آورده بودند و از ظلم به رعيت دريغ نمي كردند. ميرها فئودال هاي هزاره بودند كه املاك فراواني در اختيار داشتند.
همزمان با به قدرت رسيدن عبدالرحمن در سال 1880 م تحوّلات جديدي رخ دادند. عبدالرحمن هزاره ها را خطري جدّي براي خود مي دانست. او در نظر داشت هزاره جات را، كه تا آن وقت مستقل بودند، تحت تصرف خويش درآورد.
پس از مدتي عبدالرحمن با اعزام مأموران حكومتي، ماليات ها را افزايش داد. مردم نيز ابتدا قبول كردند و مردان خود را براي سربازي به كابل مي فرستادند، اما پس از مدتي ظلم و تعدّي سربازان حكومتي در هزاره جات خشم مردم را برانگيخت. مردم با ارسال مراسلات، شكايات خود را به گوش عبدالرحمن رسانيدند، اما وي ترتيب اثر نداد. سرانجام، مردم دست به قيام عدالت خواهانه زدند كه منجر به جنگي سه ساله شد.
يكي از مورّخان كشور مي نويسد: «چون آتش جنگ هزاره ها به غايت ملتهب گرديد و شراره اش پيش گرفت، هواخواهان دولت را كاري شگفت روي داد. در اين وقت، ميراحمد شاه فتواي تكفير هزاره ها (شيعيان) را صادر كرد و در اطراف و اكناف ولايت انتشار داد.»(23)
پس از انتشار فتواي تكفير شيعيان، تمام مردم افغانستان خود را براي جنگ با شيعيان آماده كردند و از هر طرف، نيرو به سمت هزاره جات روانه كردند و تا توانستند، كشتند و غارت كردند. اين خون ريزي در تاريخ افغانستان بي سابقه است و بي رحمانه ترين كشتار جمعي است. آنان زنان و فرزندان شيعيان را نيز به اسارت گرفتند و آن ها را به فروش رساندند.
قسمت عمده توقيف شدگان ذكور هزاره را در كابل تيرباران كردند و بقيه يا در حبس ماندند و يا به اطراف كابل، جلال آباد و بگرام تبعيد شدند. در حدود هشت هزار زن و دختر هزاره در كارخانه هاي كابل به كار واداشته شدند و عده اي بسيار كم از آن ها را به فروش نيز رسانيدند. صدها زن و دختر هزاره را به عنوان همسر بين نظاميان تقسيم كردند.(24)
پس از آن نيز شيعيان همچنان در محروميت قرار داشتند و حكومت هيچ گونه حق سياسي و اجتماعي براي آن ها قايل نبود. در دوران امان الله خان (1297 1307 ه. ش) اندك توجهي به حقوق شيعيان شد، اما اين نيز كوتاه و زودگذر بود. شيعيان همچنان در ساختار قدرت هيچ نقشي نداشتند. اين امر خود اوج سياست تبعيض و قوم مداري مرسوم در كشور بود و به نوبه خود، شكاف هاي قومي و مذهبي را تشديد مي كرد، به گونه اي كه پس از سقوط حاكميت مركزي دكتر نجيب الله در بهار 1371 و فرو ريختن هرم اصلي كنترل، اين شكاف ها يعني اجبار اجتماعي و خشونت دولتي نيروها و گروه هاي فعّال قومي و مذهبي با اعتراض به وضعيت گذشته، خواستار توزيع عادلانه قدرت سياسي و سهم داشتن فعّال همه اقشار، اقوام و احزاب در دولت مجاهدين گرديدند.(25)
در اين ميان، شيعيان در قالب دو حزب سياسي عمده، خواستار حقوق شيعيان بودند: «حزب وحدت اسلامي» به رهبري آقاي استاد مزاري و «حزب حركت اسلامي» به رهبري آية الله محسني. پس از سقوط نجيب الله، نيروهاي نظامي حزب وحدت و حركت اسلامي در غرب كابل مستقر شدند و همچنان داعيه مشاركت سياسي و احقاق حق مردم خويش را داشتند. در اين باره، آقاي مزاري مي گويد: «ما سه چيز در اين ممكت در آينده مي خواهيم: يكي رسميت مذهب ما (شيعه)؛ ديگر اينكه تشكيلات گذشته ظالمانه بوده و بايد تغيير كند؛ سوم اينكه شيعه در تصميم گيري شريك باشد.»(26)
با اين حال، بعضي از متعصّبان اهل سنّت مانند يونس خالص، رهبر «حزب اسلامي» بارها در مورد مشاركت سياسي شيعيان حسّاسيت نشان داده و در نظريات خود، بر عدم حقوق سياسي شيعيان تأكيد و اصرار ورزيده است. وي با توجه به نظريات فقهي تنگ نظرانه اش، همواره از عدم حق شركت زنان و شيعيان در انتخابات ياد كرده و شيعيان را به علت اينكه آنان را مسلمان واقعي نمي داند، از اين حق محروم مي داند.(27)
سرانجام، در دولت مجاهدين شيعيان توانستند در قدرت سياسي سهم گيري نمايند، اما ظهور طالبان مشكلات جديدي براي افغانستان و بخصوص شيعيان به وجود آورد كه بار ديگر شاهد قتل عام شيعيان هستيم؛ اين بار توسط طالبان كه شيعيان را كافر مي دانستند.
طالبان در 17 مرداد 1377 ش پس از تصرف مزار شريف، شروع به قتل عام گسترده شيعيان كردند. نماينده حقوق بشر در گزارش خود چنين مي نويسد: «طالبان در ظرف شش روز اول سلطه شان بر مزار شريف، سه هزار نفر از هزاره ها را در منازلشان يا بر روي خيابان ها به قتل رسانيده اند. تعداد مجموع كشته ها پنج تا هشت هزار نفر تخمين زده مي شد.»(28)
اكنون پس از نابودي طالبان، وضعيت شيعيان بهتر مي نمايد. آنان توانسته اند در دولت كنوني چند وزارتخانه به خود اختصاص دهند. در اين روزها، كه قانون اساسي در حال تدوين و تصويب است، شيعيان فعّالانه بر رعايت حقوق تمام اقليّت هاي مذهبي، قومي و عدالت اجتماعي تأكيد مي ورزند.
··· پي نوشت ها
1. سيدعبدالقيّوم سجّادي، جامعه شناسي سياسي افغانستان، قم، بوستان كتاب، 1380، ص 51.
2. بصير احمد دولت آبادي، شناسنامه افغانستان، قم، شيعه، 1371، ص 310.
3. همان، ص 91.
4. سيدمحمدحسين فرهنگ، جامعه شناسي و مردم شناسي شيعيان افغانستان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1380، ص 27.
5. محمد آصف محسني، شيعيان افغانستان چه مي خواهند؟، قم، حركت اسلامي افغانستان، 1376، ص 9.
6. كريس جانسون، افغانستان كشوري در تاريكي، ترجمه نجله خندق، تهران، آيه، ص 16.
7. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 110.
8. سيد عسكر موسوي، هزاره هاي افغانستان، ترجمه اسدالله شفاهي، تهران، نقش سيمرغ، 1379، ص 110.
9. همان، ص 110.
10. حسين علي يزداني، تاريخ تشيّع در افغانستان، مشهد، بهرام، 1370، ص 253.
11. همان، ص 111.
12. اصغر فروغي ابري، تاريخ غوريان، تهران، سمت، 1381، ص 12.
13. افضل ارزگاني، مختصر المنقول در تاريخ هزاره و مغول، قم، فرانشر، ص 119 120.
14. همان، ص 13.
15. همان، ص 119.
16. سيدعسكر موسوي، پيشين، ص 256.
17. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 338.
18. همان، ص 278.
19. عبدالقيّوم سجّادي، پيشين، ص 156.
20. عبدالمجيد ناصري داودي، زمينه و پيش زمينه جنبش اصلاحي در افغانستان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، ص 299.
21. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 327.
22. دوماهنامه پرواز، اتاق فرهنگي افغانستان، ش 2، (سال 1379)، ص 9 و 8.
23. عبدالقيّوم سجّادي، پيشين، ص 110 به نقل از: فيض محمد كاتب هزاره، سراج التواريخ، قم، فرانشر، 1370، ج 3، ص 171.
24. همان، ص 100 به نقل از پيشين.
25. همان، ص 84.
26. احياي هويّت، مجموعه سخنراني هاي استاد شهيد مزاري، ص 75.
27. عبدالقيّوم سجّادي، ص 196، به نقل از: مصاحبه موسوي يونس خالص با راديو لندن، 7/12/69.
28. ماهنامه صراط، ش 5 و 6، (سال 1377)، ص 68.
1. دانشجوي كارشناسي علوم اجتماعي مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم عليه السلام قم.
خطبه ها
خطبه 001-آغاز آفرينش آسمان و...
خطبه 002-پس از بازگشت از صفين
خطبه 003-شقشقيه
خطبه 004-اندرز به مردم
خطبه 005-پس از رحلت رسول خدا
خطبه 006-آماده نبرد
خطبه 007-نكوهش دشمنان
خطبه 008-درباره زبير و بيعت او
خطبه 009-درباره پيمان شكنان
خطبه 010-حزب شيطان
خطبه 011-خطاب به محمد حنفيه
خطبه 012-پس از پيروزى بر اصحاب جمل
خطبه 013-سرزنش مردم بصره
خطبه 014-در نكوهش مردم بصره
خطبه 015-در برگرداندن بيت المال
خطبه 016-به هنگام بيعت در مدينه
خطبه 017-داوران ناشايست
خطبه 018-نكوهش اختلاف عالمان
خطبه 019-به اشعث بن قيس
خطبه 020-در منع از غفلت
خطبه 021-در توجه به قيامت
خطبه 022-در نكوهش بيعت شكنان
خطبه 023-در باب بينوايان
خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار
خطبه 025-رنجش از ياران سست
خطبه 026-اعراب پيش از بعثت
خطبه 027-در فضيلت جهاد
خطبه 028-اندرز و هشدار
خطبه 029-در نكوهش اهل كوفه
خطبه 030-درباره قتل عثمان
خطبه 031-دستورى به ابن عباس
خطبه 032-روزگار و مردمان
خطبه 033-در راه جنگ اهل بصره
خطبه 034-پيكار با مردم شام
خطبه 035-بعد از حكميت
خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان
خطبه 037-ذكر فضائل خود
خطبه 038-معنى شبهه
خطبه 039-نكوهش ياران
خطبه 040-در پاسخ شعار خوارج
خطبه 041-وفادارى و نهى از منكر
خطبه 042-پرهيز از هوسرانى
خطبه 043-علت درنگ در جنگ
خطبه 044-سرزنش مصقله پسر هبيره
خطبه 045-گذرگاه دنيا
خطبه 046-در راه شام
خطبه 047-درباره كوفه
خطبه 048-هنگام لشكركشى به شام
خطبه 049-صفات خداوندى
خطبه 050-در بيان فتنه
خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات
خطبه 052-در نكوهش دنيا
خطبه 053-در مساله بيعت
خطبه 054-درباره تاخير جنگ
خطبه 055-در وصف اصحاب رسول
خطبه 056-به ياران خود
خطبه 057-با خوارج
خطبه 058-درباره خوارج
خطبه 059-خبر دادن از پايان كار خوارج
خطبه 060-در باب خوارج
خطبه 061-هشدار به كشته شدن
خطبه 062-نكوهش دنيا
خطبه 063-تشويق به عمل صالح
خطبه 064-در علم الهى
خطبه 065-در آداب جنگ
خطبه 066-در معنى انصار
خطبه 067-شهادت محمد بن ابى بكر
خطبه 068-سرزنش ياران
خطبه 069-پس از ضربت خوردن
خطبه 070-در نكوهش مردم عراق
خطبه 071-درود بر پيامبر
خطبه 072-درباره مروان
خطبه 073-هنگام بيعت شورا با عثمان
خطبه 074-پاسخ به اتهامى ناروا
خطبه 075-اندرز
خطبه 076-نكوهش رفتار بنى اميه
خطبه 077-نيايش
خطبه 078-پاسخ اخترشناس
خطبه 079-نكوهش زنان
خطبه 080-وارستگى و پارسائى
خطبه 081-در نكوهش دنيا
خطبه 082-خطبه غراء
خطبه 083-درباره عمرو بن عاص
خطبه 084-در توحيد و موعظه
خطبه 085-صفات پرهيزكارى
خطبه 086-موعظه ياران
خطبه 087-در بيان هلاكت مردم
خطبه 088-مردم پيش از بعثت
خطبه 089-در بيان صفات خداوندى
خطبه 090-خطبه اشباح
خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان
خطبه 092-خبر از فتنه
خطبه 093-در فضل رسول اكرم
خطبه 094-وصف پيامبر
خطبه 095-وصف خدا و رسول
خطبه 096-در باب اصحابش
خطبه 097-در ستم بنى اميه
خطبه 098-در گريز از دنيا
خطبه 099-درباره پيامبر و خاندان او
خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار
خطبه 101-در زمينه سختيها
خطبه 102-در تشويق به زهد
خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش
خطبه 104-صفات پيامبر
خطبه 105-وصف پيامبر و بيان دلاورى
خطبه 106-در يكى از ايام صفين
خطبه 107-حادثه هاى بزرگ
خطبه 108-توانايى خداوند
خطبه 109-اندرز به ياران
خطبه 110-در نكوهش دنيا
خطبه 111-درباره ملك الموت
خطبه 112-در نكوهش دنيا
خطبه 113-در اندرز به مردم
خطبه 114-در طلب باران
خطبه 115-در اندرز به ياران
خطبه 116-موعظه ياران
خطبه 117-ستودن ياران خود
خطبه 118-تحريض مردم به جهاد
خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود
خطبه 120-درحكميت
خطبه 121-خطاب به خوارج
خطبه 122-هنگام نبرد صفين
خطبه 123-در سرزنش اصحاب خود
خطبه 124-تعليم ياران در كار جنگ
خطبه 125-در رابطه با خوارج
خطبه 126-درباره تقسيم بيت المال
خطبه 127-در خطاب به خوارج
خطبه 128-فتنه هاى بصره
خطبه 129-درباره پيمانه ها
خطبه 130-سخنى با ابوذر
خطبه 131-فلسفه قبول حكومت
خطبه 132-در پارسايى در دنيا
خطبه 133-ذكر عظمت پروردگار
خطبه 134-راهنمائى عمر در جنگ
خطبه 135-نكوهش مغيره
خطبه 136-در مسئله بيعت
خطبه 137-درباره طلحه و زبير
خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ
خطبه 139-به هنگام شورى
خطبه 140-در نهى از غيبت مردم
خطبه 141-درباره نهى از غيبت
خطبه 142-درباره نيكى به نااهل
خطبه 143-در طلب باران
خطبه 144-فضيلت خاندان پيامبر
خطبه 145-در فناى دنيا
خطبه 146-راهنمائى عمر
خطبه 147-در هدف از بعثت
خطبه 148-درباره اهل بصره
خطبه 149-پيش از وفاتش
خطبه 150-اشارت به حوادث بزرگ
خطبه 151-فتنه هاى آينده
خطبه 152-ستايش خدا
خطبه 153-در فضائل اهل بيت
خطبه 154-در آفرينش خفاش
خطبه 155-خطاب به مردم بصره
خطبه 156-سفارش به پرهيزكارى
خطبه 157-پيامبر و قرآن
خطبه 158-خوشرفتارى خود با مردم
خطبه 159-در بيان عظمت پروردگار
خطبه 160-در بيان صفات پيامبر
خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟
خطبه 162-در توحيد الهى
خطبه 163-اندرز او به عثمان
خطبه 164-آفرينش طاووس
خطبه 165-تحريض به الفت با يكديگر
خطبه 166-در ابتداى حكومتش
خطبه 167-پس از بيعت با حضرت
خطبه 168-هنگام حركت به بصره
خطبه 169-چون به بصره نزديك شد
خطبه 170-در آغاز نبرد صفين فرمود
خطبه 171-درباره خلافت خود
خطبه 172-شايسته خلافت
خطبه 173-درباره طلحه
خطبه 174-موعظه ياران
خطبه 175-پند گرفتن از سخن خدا
خطبه 176-درباره حكمين
خطبه 177-در صفات خداوند
خطبه 178-پاسخ به ذعلب يمانى
خطبه 179-در نكوهش يارانش
خطبه 180-پيوستگان به خوارج
خطبه 181-توحيد الهى
خطبه 182-آفريدگار توانا
خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر
خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران
خطبه 185-در وصف منافقان
خطبه 186-در ستايش خدا و پيامبر
خطبه 187-بعثت پيامبر و تحقير دنيا
خطبه 188-در ذكر فضائل خويش
خطبه 189-سفارش به تقوا
خطبه 190-در سفارش به ياران خود
خطبه 191-درباره معاويه
خطبه 192-پيمودن راه راست
خطبه 193-هنگام به خاكسپارى فاطمه
خطبه 194-پرداختن به آخرت
خطبه 195-اندرز به ياران
خطبه 196-خطاب به طلحه و زبير
خطبه 197-منع از دشنام شاميان
خطبه 198-بازداشتن امام حسن از ...
خطبه 199-درباره حكميت
خطبه 200-در خانه علاء حارثى
خطبه 201-در باب حديثهاى مجعول
خطبه 202-در قدرت خداوند
خطبه 203-در نكوهش اصحاب
خطبه 204-آفريدگار بى همتا
خطبه 205-در وصف پيامبر و عالمان
خطبه 206-نيايش
خطبه 207-خطبه اى در صفين
خطبه 208-گله از قريش
خطبه 209-عبور از كشته شدگان جمل
خطبه 210-در وصف سالكان
خطبه 211-در ترغيب يارانش به جهاد
خطبه 212-تلاوت الهيكم التكاثر
خطبه 213-تلاوت رجال لا تلهيهم...
خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...
خطبه 215-پارسائى على
خطبه 216-نيايش به خدا
خطبه 217-نكوهش دنيا
خطبه 218-دعائى از آن حضرت
خطبه 219-درباره يكى از حاكمان
خطبه 220-در توصيف بيعت مردم
خطبه 221-درباره تقوا
خطبه 222-خطبه اى در ذوقار
خطبه 223-با عبدالله بن زمعه
خطبه 224-در باب زيانهاى زبان
خطبه 225-چرا مردم مختلفند؟
خطبه 226-غسل و كفن كردن رسول خدا
خطبه 227-در ستايش پيامبر
خطبه 228-در توحيد
خطبه 229-در بيان پيشامدها
خطبه 230-در سفارش به تقوا
خطبه 231-ايمان
خطبه 232-سفارش به ترس از خدا
خطبه 233-در حمد خدا و لزوم تقوا
خطبه 234-خطبه قاصعه
خطبه 235-سخنى با عبدالله بن عباس
خطبه 236-در حوادث بعد از هجرت
خطبه 237-در كار خير شتاب كنيد
خطبه 238-درباره حكمين
خطبه 239-در ذكر آل محمد
نامه ها
نامه 001-به مردم كوفه
نامه 002-قدردانى از اهل كوفه
نامه 003-به شريح قاضى
نامه 004-به يكى از فرماندهانش
نامه 005-به اشعث بن قيس
نامه 006-به معاويه
نامه 007-به معاويه
نامه 008-به جرير بن عبدالله البجلى
نامه 009-به معاويه
نامه 010-به معاويه
نامه 011-به گروهى از سپاهيان
نامه 012-به معقل بن قيس الرياحى
نامه 013-به دو نفر از اميران لشگر
نامه 014-به سپاهيانش
نامه 015-راز و نياز با خدا
نامه 016-به يارانش وقت جنگ
نامه 017-در پاسخ نامه معاويه
نامه 018-به عبدالله بن عباس
نامه 019-به يكى از فرماندهان
نامه 020-به زياد بن ابيه
نامه 021-باز هم به زياد بن ابيه
نامه 022-به ابن عباس
نامه 023-پس از آنكه ضربت خورد
نامه 024-وصيت درباره دارايى خود
نامه 025-به مامور جمع آورى ماليات
نامه 026-به يكى از ماموران زكات
نامه 027-به محمد بن ابوبكر
نامه 028-در پاسخ معاويه
نامه 029-به مردم بصره
نامه 030-به معاويه
نامه 031-به حضرت مجتبى
نامه 032-به معاويه
نامه 033-به قثم بن عباس
نامه 034-به محمد بن ابى بكر
نامه 035-به عبدالله بن عباس
نامه 036-به عقيل
نامه 037-به معاويه
نامه 038-به مردم مصر
نامه 039-به عمروعاص
نامه 040-به يكى از كارگزاران خود
نامه 041-به يكى از كارگزارانش
نامه 042-به عمر بن ابى سلمه
نامه 043-به مصقله بن هبيره
نامه 044-به زياد بن ابيه
نامه 045-به عثمان بن حنيف
نامه 046-به يكى از فرماندهان خود
نامه 047-وصيت به حسن و حسين
نامه 048-به معاويه
نامه 049-به معاويه
نامه 050-به اميران سپاه خود
نامه 051-به ماموران ماليات
نامه 052-به فرمانداران شهرها
نامه 053-به مالك اشتر نخعى
نامه 054-به طلحه و زبير
نامه 055-به معاويه
نامه 056-به شريح بن هانى
نامه 057-به مردم كوفه
نامه 058-درباره جنگ صفين
نامه 059-به اسود بن قطبه
نامه 060-به فرماندارانى كه ارتش ...
نامه 061-به كميل بن زياد
نامه 062-به مردم مصر
نامه 063-به ابوموسى اشعرى
نامه 064-به معاويه
نامه 065-به معاويه
نامه 066-به عبدالله بن عباس
نامه 067-به قثم بن عباس
نامه 068-به سلمان فارسى
نامه 069-به حارث همدانى
نامه 070-به سهل بن حنيف
نامه 071-به منذر بن الجارود
نامه 072-به عبدالله بن عباس
نامه 073-به معاويه
نامه 074-پيمان ميان ربيعه و يمن
نامه 075-به معاويه
نامه 076-به عبدالله بن عباس
نامه 077-به عبدالله بن عباس
نامه 078-به ابوموسى اشعرى
نامه 079-به سرداران سپاه
حكمت ها
حكمت 001
حكمت 002
حكمت 003
حكمت 004
حكمت 005
حكمت 006
حكمت 007
حكمت 008
حكمت 009
حكمت 010
حكمت 011
حكمت 012
حكمت 013
حكمت 014
حكمت 015
حكمت 016
حكمت 017
حكمت 018
حكمت 019
حكمت 020
حكمت 021
حكمت 022
حكمت 023
حكمت 024
حكمت 025
حكمت 026
حكمت 027
حكمت 028
حكمت 029
حكمت 030
حكمت 031
حكمت 032
حكمت 033
حكمت 034
حكمت 035
حكمت 036
حكمت 037
حكمت 038
حكمت 039
حكمت 040
حكمت 041
حكمت 042
حكمت 043
حكمت 044
حكمت 045
حكمت 046
حكمت 047
حكمت 048
حكمت 049
حكمت 050
حكمت 051
حكمت 052
حكمت 053
حكمت 054
حكمت 055
حكمت 056
حكمت 057
حكمت 058
حكمت 059
حكمت 060
حكمت 061
حكمت 062
حكمت 063
حكمت 064
حكمت 065
حكمت 066
حكمت 067
حكمت 068
حكمت 069
حكمت 070
حكمت 071
حكمت 072
حكمت 073
حكمت 074
حكمت 075
حكمت 076
حكمت 077
حكمت 078
حكمت 079
حكمت 080
حكمت 081
حكمت 082
حكمت 083
حكمت 084
حكمت 085
حكمت 086
حكمت 087
حكمت 088
حكمت 089
حكمت 090
حكمت 091
حكمت 092
حكمت 093
حكمت 094
حكمت 095
حكمت 096
حكمت 097
حكمت 098
حكمت 099
حكمت 100
حكمت 101
حكمت 102
حكمت 103
حكمت 104
حكمت 105
حكمت 106
حكمت 107
حكمت 108
حكمت 109
حكمت 110
حكمت 111
حكمت 112
حكمت 113
حكمت 114
حكمت 115
حكمت 116
حكمت 117
حكمت 118
حكمت 119
حكمت 120
حكمت 121
حكمت 122
حكمت 123
حكمت 124
حكمت 125
حكمت 126
حكمت 127
حكمت 128
حكمت 129
حكمت 130
حكمت 131
حكمت 132
حكمت 133
حكمت 134
حكمت 135
حكمت 136
حكمت 137
حكمت 138
حكمت 139
حكمت 140
حكمت 141
حكمت 142
حكمت 143
حكمت 144
حكمت 145
حكمت 146
حكمت 147
حكمت 148
حكمت 149
حكمت 150
حكمت 151
حكمت 152
حكمت 153
حكمت 154
حكمت 155
حكمت 156
حكمت 157
حكمت 158
حكمت 159
حكمت 160
حكمت 161
حكمت 162
حكمت 163
حكمت 164
حكمت 165
حكمت 166
حكمت 167
حكمت 168
حكمت 169
حكمت 170
حكمت 171
حكمت 172
حكمت 173
حكمت 174
حكمت 175
حكمت 176
حكمت 177
حكمت 178
حكمت 179
حكمت 180
حكمت 181
حكمت 182
حكمت 183
حكمت 184
حكمت 185
حكمت 186
حكمت 187
حكمت 188
حكمت 189
حكمت 190
حكمت 191
حكمت 192
حكمت 193
حكمت 194
حكمت 195
حكمت 196
حكمت 197
حكمت 198
حكمت 199
حكمت 200
حكمت 201
حكمت 202
حكمت 203
حكمت 204
حكمت 205
حكمت 206
حكمت 207
حكمت 208
حكمت 209
حكمت 210
حكمت 211
حكمت 212
حكمت 213
حكمت 214
حكمت 215
حكمت 216
حكمت 217
حكمت 218
حكمت 219
حكمت 220
حكمت 221
حكمت 222
حكمت 223
حكمت 224
حكمت 225
حكمت 226
حكمت 227
حكمت 228
حكمت 229
حكمت 230
حكمت 231
حكمت 232
حكمت 233
حكمت 234
حكمت 235
حكمت 236
حكمت 237
حكمت 238
حكمت 239
حكمت 240
حكمت 241
حكمت 242
حكمت 243
حكمت 244
حكمت 245
حكمت 246
حكمت 247
حكمت 248
حكمت 249
حكمت 250
حكمت 251
حكمت 252
حكمت 253
حكمت 254
حكمت 255
حكمت 256
حكمت 257
حكمت 258
حكمت 259
حكمت 260
حكمت 261
حكمت 262
حكمت 263
حكمت 264
حكمت 265
حكمت 266
حكمت 267
حكمت 268
حكمت 269
حكمت 270
حكمت 271
حكمت 272
حكمت 273
حكمت 274
حكمت 275
حكمت 276
حكمت 277
حكمت 278
حكمت 279
حكمت 280
حكمت 281
حكمت 282
حكمت 283
حكمت 284
حكمت 285
حكمت 286
حكمت 287
حكمت 288
حكمت 289
حكمت 290
حكمت 291
حكمت 292
حكمت 293
حكمت 294
حكمت 295
حكمت 296
حكمت 297
حكمت 298
حكمت 299
حكمت 300
حكمت 301
حكمت 302
حكمت 303
حكمت 304
حكمت 305
حكمت 306
حكمت 307
حكمت 308
حكمت 309
حكمت 310
حكمت 311
حكمت 312
حكمت 313
حكمت 314
حكمت 315
حكمت 316
حكمت 317
حكمت 318
حكمت 319
حكمت 320
حكمت 321
حكمت 322
حكمت 323
حكمت 324
حكمت 325
حكمت 326
حكمت 327
حكمت 328
حكمت 329
حكمت 330
حكمت 331
حكمت 332
حكمت 333
حكمت 334
حكمت 335
حكمت 336
حكمت 337
حكمت 338
حكمت 339
حكمت 340
حكمت 341
حكمت 342
حكمت 343
حكمت 344
حكمت 345
حكمت 346
حكمت 347
حكمت 348
حكمت 349
حكمت 350
حكمت 351
حكمت 352
حكمت 353
حكمت 354
حكمت 355
حكمت 356
حكمت 357
حكمت 358
حكمت 359
حكمت 360
حكمت 361
حكمت 362
حكمت 363
حكمت 364
حكمت 365
حكمت 366
حكمت 367
حكمت 368
حكمت 369
حكمت 370
حكمت 371
حكمت 372
حكمت 373
حكمت 374
حكمت 375
حكمت 376
حكمت 377
حكمت 378
حكمت 379
حكمت 380
حكمت 381
حكمت 382
حكمت 383
حكمت 384
حكمت 385
حكمت 386
حكمت 387
حكمت 388
حكمت 389
حكمت 390
- رهبر انقلاب: آمريكا غلط مي كند به ايران حمله كند / يمن به سلاح ما احتياج ندارد
- رهبر انقلاب اسلامي ايران: بايد عظمت و هيبت ملت ايران محفوظ بماند/ مسوولان بايد به مسايل معيشتي معلمان توجه ويژه كنند
- رهبر انقلاب اسلامي ايران: آمادگيهاي نظامي و دفاعي خود را روز بهروز افزايش دهيد؛ اين يك دستورالعمل رسمي است
- دلايل هشدار شديد اللحن رهبري انقلاب به سعودي ها
- دلايل هشدار رهبري انقلاب به سعودي ها
- آيت الله خامنه اي با انتقاد شديد از دخالت سعودي در يمن: قطعاً بيني سعوديها به خاك ماليده خواهد شد
- پيام تسليت رهبر انقلاب اسلامي براي درگذشت همسر مرحوم آيتالله سيد روح الله خاتمي
- حضرت آيت الله خامنه اي: فرشتگان بر فاطمه (س) فرود مي آمدند / در مصحف فاطمه (س) همه حوادث جاري بشري در دورانهاي آينده نهفته است
- رهبر انقلاب به خانم طباظبايي: مرحوم طباطبايي دوست ديرين اينجانب بود
- رهبري انقلاب درگذشت ام الشهيد خانم خليلي فرزند مرحوم آيت الله خاتمي را تسليت گفت
- ده كار بزرگ امام (ره) در انديشه حضرت آيت الله خامنه اي
- حقايق صلح امام حسن عليه السلام درسخنان آيت الله خامنه اي
- كتاب «فلسفه سياسي آيت الله خامنه اي» رونمايي شد
- ماجراي تماس تلفني آيتالله خامنهاي و آيتالله طالقاني
- حضرت آيت الله صافي طيّ تماس تلفني جوياي سلامتي رهبر انقلاب شد
- حضرت آيت الله خامنه اي: انس با قرآن موجب استحكام دروني و قدرت عبور از چالشها / نشانههاي آشكار از نقش حتمي سرويسهاي جاسوسي دشمن در بلواي عراق
- حضرت آيت الله خامنه اي: دولت و ملت و مرجعيت ديني عراق فتنه را تمام خواهند كرد
- تصويري نادر از آيت الله خامنه اي وآيت الله هاشمي رفسنجاني - برگي از تاريخ
- آيت الله خامنه اي در همايش فلسفه و صلح جهاني:صلح هميشه يك مقوله خارجي نيست، گاهي بايد اين صلح را در درون خودمان ايجاد كنيم
- نظرسنجي دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري در مورد به ياد ماندنيترين جمله آيت الله خامنه اي در سال ۹۲
مؤسسه فرهنگي هدانت درخدمت دوستان گرامي
مؤسّسه فرهنگي هُدا نِت بامديريت حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور
خريداينترنتي بليط قطاررجا كتابهاي موبايلي جاواوآندرويد
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/ketabmobilehodanet.htm
تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پورمديرمؤسّسه فرهنگي هُدي نت
براي دريافت كتابهاي موبايلي اينجا كليك كنيد
كتاب موبايل كشكول باقري جاوا http://dl.hodanet.tv/ebookmobile/kashkolbagheri.jar
كتاب موبايل كشكول باقري آندرويدhttp://dl.hodanet.tv/ebookmobile/kashkolbagheri.apk
مطلب مورد نظرتان را از فهرست موضوعات
وب سايت سمت راست صفحه انتخاب كنيد
گروه وبلاگهاي مؤسّسه فرهنگي هُدا نِت بامديريت حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور دامنه هاي سايت هُـدانِت --دامنه هُدانِت دات تي وي--دامنه هُدانت دات نت--دامنه هُدانت دات اُآرجي--دامنه هُدا نِت دات آي آر-- --دامنه هدا بوك دات نت--دامنه هدابلاگ دات اُآرجي--دامنه هدابلاگ دات اين--هدابلاگ دات آي آر-- --وبلاگ هدانت--وبلاگ هدابلاگ--وبلاگ هدابوك--وبلاگ حضرت محمد صلي الله عليه وآله--وبلاگ حضرت زهراعليهاسلام--وبلاگ عمه سادات حضرت زينب عليهاسلام--وبلاگ امام علي عليه السلام--وبلاگ امام حسن مجتبي عليه السلام-- وبلاگ امام حسين عليه السلام--وبلاگ امام سجاد عليه السلام--وبلاگ امام باقرعليه السلام--وبلاگ امام صادق عليه السلام--وبـلاگ امـام موسي كاظم عليه السلام--وبلاگ امام رضاعليه السلام---وبلاگ امام جواد عليه السلام--وبلاگ امام هادي عليه السلام--وبلاگ امام حسن عسكري عليه السلام--وبلاگ حضرت امام زمان عجّل الله تعالي فرجه الشّريف--وبلاگ حضرت عبّاس عليه السلام--وبلاگ حضرت معصومه عليهاسلام--وبلاگ امام روح الله(الخميني)--وبلاگ خبري هُـدا خبر--وبـلاگ حــديـث عــتـرت--وبلاگ ازدواج وطلاق--وبــلاگ قـــرآن هُـــدا--وبــلاگ كــتـــابــخــانــه--وبلاگ حقوقي--وبلاگ ماه مبارك رمضان --وبلاگ شبهاي قدر--وبلاگ روزقدس--وبلاگ حج وعمره--كشكول اينترنتي هدا نت--وبلاگ دانش آموزانقلابي--